۱۳۹۰ مرداد ۱۲, چهارشنبه

:: از ابوالحسن بنی صدر :چرائیِ فرصت سوزيها؟




در نوشته پیشین به ۶ پرسش از ۱۳ پرسش را پاسخ نوشتم. این نوبت، به ۶ پرسش دیگر پاسخ می نویسم که عبارتند از: ۷ - شما خطاب به اصلاح طلبان می گوئید که جنبشی که خود را در محدوده رژیم تعریف کند، محکوم به شکست است. به چه دلیل؟ ۸ - مشکلات درخواست اصلاح طلبان در مورد اجرای بدون تنازل قانون اساسی که فقط زمانی قانونی هست که با اصل ولایت فقیه زاویه پیدا نکند در چیست و آیا می تواند جنبش را پیش ببرد یا خیر؟ ۹ - شما می توانستید با کمی سازش با خمینی پست و مقام خود را نگاه دارید و هزینه ای ندهید. چه چیزی باعث شد که به جای آن کار پیشنهاد رفراندوم به خمینی دادید و او در جواب گفت: " اگر همه ایران ۳۵ میلیون آنزمان، بگویند به بنی صدر آری، من می گویم نه"؟ ۱۰ - این نظام از اول روش تقسیم بین خودی و دشمن را پیشه گرفته وکماکان می گوید یا سرکوب می کنم یا سقوط می کنم. شما در اول انقلاب پس از اعدامهای اول گفتید: با بدترین ها شروع می کنند و با بهترین ها تمام می کنند تا دیگر کسی نماند. اول بازماندگان رژیم شاه، سپس شما و مجاهدین و بازرگان و قطب زاده و احمد خمینی و هم اکنون اصلاح طلبان و خاتمی و موسوی و هاشمی و کروبی و احمدی نژاد و مشایی...این خاصیت قدرت است یا کودنی جمهوری اسلامی؟ ۱۱ - جمهوری اسلامی بارها فرصت های طلایی برای کسب اکثریت و مشروعیت گرفتن از مردم را از دست داده. مانند انتخاب شما که عزل شدید و یا استعفای مجلس ششم و یا اصلاحات خاتمی و یا آمدن موسوی و کروبی. چرا نظام هزینه ماندن خود را همیشه زیاد می کند و تن به بنی صدر و یا اصلاحات خاتمی یا انتخاب موسوی نمی دهد؟ آیا این نظام اصلاح نا پذیر است و چرا؟ ۱۲ - پیشنهاد شما برای تشکیل یک جبهه را برای مبارزه با استبداد توضیح بدهید ۱۳ - نقش گروگانگیری در بازسازی استبداد چه بود و مخالفت شما با گروگانگیری به چه دلیل بود در حالی که خمینی اینکار را انقلاب دوم و بزرگتر از انقلاب اول نامید. ❊ پاسخها به پرسشها: • پاسخ به پرسشهای ۷ و ۸ – چرا اصلاح طلبی در محدوده رژیم ولایت مطلقه فقیه محکوم به شکست است؟ به دلایل زیر: ۷/۱– اصل محوری در قانون اساسی، ولایت مطلقه فقیه است. در یک نظام، اصلاح، کارآمد کردن بیشتر آن معنی می دهد و ممکن است. از این رو، اصلاح رژیم ولایت مطلقه فقیه، افزودن بر کارائی این ولایت مطلقه است. اصلاح ناسازگار با اصل محوری قانون اساسی، ناممکن است. زیرا از کارآئی آن می کاهد و نظام را فلج می کند. افزون بر این، ۷/۲ – ولایت مطلقه فقیه، بنا بر قانون اساسی، صاحب همه اختیارها و نیز ستون پایه های قدرت ( نیروهای مسلح، دستگاه تبلیغاتی و قوه قضائیه و واواک و شورای نگهبان و...) است. اما اصول گویای حقوق انسان و حقوق مردم نه تنها هیچ اختیار و وسیله ای در دست ندارد، بلکه مقید است به قید عدم مخالفت با «احکام شرع». اما تعیین موافق و مخالف بودن اظهار فکری و یا تشکیل اجتماعی با «احکام شرع» نیز با «ولی فقیه» و شورای نگهبان (در مورد مصوبات مجلس ) و قوه قضائیه و واواک (در مورد تفتیش عقیده و قضاوت در باره گفتار و کردار فرد و گروه) است. در نتیجه، اصلاح بمعنای اجرای «بدون تنازل» قانون اساسی، نه محدود کردن ولایت مطلقه – که مطلق است و قابل محدود کردن نیست – که عینیت بخشیدن به این ولایت مطلقه فقیه می شود. ۷/۳ – دو قوه مقننه و مجریه را نیز نمی توان حتی بطور محدود مستقل کرد. زیرا قوه مقننه تحت سانسور شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت است و قوه مجریه، مجری سیاستهای عمومی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی است که «رهبر» تعیین و ابلاغ می کند. نظارت بر کار قوه مجریه نیز با مجمع تشخیص مصلحت است. ۷/۴ – با آنکه قانون اساسی عزل و نصب وزیران را برعهده رئیس جمهوری و رأی اعتماد به آنها را بر عهده مجلس گذاشته است، اما نه رئیس جمهوری و نه وزیران نمی توانند تصمیم مستقلی اتخاذ کنند. علاوه بر تعیین سیاست ها از سوی «رهبر»، حکم حکومتی نیز بیانگر اختیارات مطلق او است. همانطور که بارها این حکم حکومتی مجلس و حکومت را از کاری بازداشته است که خواسته اند انجام دهند. می توان گفت: حکم حکومتی در قانون اساسی نیامده است و اجرای «بدون تنازل قانون اساسی»، به معنای ممنوع گشتن صدور حکم حکومتی است. اما اولاً «اجرای بدون تنازل قانون اساسی»، «رهبر» را از صادر کردن حکم حکومتی بی نیاز می کند و ثانیاً در قانون اساسی ولایت با قید مطلقه آمده است و مفسر قانون اساسی نیز شورای نگهبان است که می گوید اختیارات مندرج در قانون اساسی، کف اختیارات «رهبر» است. و ثالثاً اصلاح طلبها خود حکم حکومتی را اجرا کرده اند ( آقای کروبی به استناد حکم حکومتی، طرح مطبوعات را از دستور مجلس خارج کرد و آقای خاتمی برای دادگاه ویژه روحانیت بودجه معین کرد و مجلس با تصویب بودجه به آن قانونیت بخشید. آقای دکتر معین، بنا بر حکم حکومتی توانست نامزد ریاست جمهوری بگردد). ۷/۵ – بنا بر دلایل بالا، اصلاح طلبی بمعنای استقلال ولو نسبی قوای سه گانه از «رهبر»، عامل نزاع در رژیم می شود. نزاع کنونی میان آقایان خامنه ای و احمدی نژاد و نزاع های پیشین میان «رهبر» و «رئیس» جمهوری ها، گویای ناممکن بودن استقلال نسبی قوا در رژیم ولایت مطلقه فقیه است. قانون اساسی مصوب مجلس خبرگان چنان تنظیم شده بود که سه قوه استقلال داشته باشند. آن قانون اختیار اجرائی به «رهبر» نداده بود. آقای خمینی، با نقض قانون اساسی، ولایت مطلقه اعمال کرد. اما در حال حاضر، قانون اساسی اختیارات اجرائی کامل به «رهبر» داده است. این اختیارات – که به زعم شورای نگهبان کف اختیاران او است – عرصه سه قوه را فراگرفته اند. ۷/۶ – در عمل، سپاه دولت و اقتصاد را تحت مهار خود دارد. سپاه و مافیاهای نظامی – مالی رانت خوار، امکان ورود به صحنه انتخابات ریاست جمهوری و مجلس را به «اصلاح طلبانی که از خط قرمز عبور کرده اند»، نمی دهند. این امکان بدون شرکت جمهور مردم در جنبش، به دست نمی آید. اما مردم کشور می باید بخاطر حق خود جنبش کنند و حق آنها «ولایت جمهور مردم» است. پس اگر قرار باشد مردم عمل کنند، آنها می باید برای حق خود عمل کنند. وسیله کار «اصلاح طلبان» شدن (فشار از پائین و معامله در بالا)، خود به معنای پذیرفتن رژیم ولایت مطلقه فقیه است. مردمی که خود را محروم از حق خویش بدانند و این حق را از آن قدرت بشناسند، ضد جنبش همگانی می شوند. انتخابات قلابی و جنبش همگانی مسلم کردند که جنبش در محدوده رژیم نیز سرنوشتی جز شکست پیدا نمی کند. ۷.۷ – درس تجربه تاریخ، تاریخ بمثابه مجموع امور مستمر، نیز اینست که اصلاح طلبی در محدوده رژیم جباران، ناممکن است. حتی یک جنبش اصلاح طلب که در ایران توفیق یافته باشد، وجود ندارد. اصلاح طلبی دنباله اصلاح طلبی از عصر قاجار تا امروز است. راست بخواهی، هر استبدادی، اصلاح طلبان درون نظام و بیرون آن را داشته است و دارد: از استبداد پهلوی بدین سو، نیز، اصلاح طلبی رویه یکچند از گرایشها شد. و دو نتیجه بیشتر ببار نیاورد: حذف اصلاح طلبان از صحنه سیاسی ایران و قوت گرفتن بازهم بیشتر جبار. اصلاح طلبان امروز در اندیشه راهنما و عمل ادامه اصلاح طلبان دیروز و پریروز هستند: اصلاح طلبان دوران رضاخانی دو دسته شدند: دسته ای به رژیم پیوستند و دسته دیگر خانه نشین شدند. اما همه آنها حذف شدند. اصلاح طلبان دوران محمد رضا شاهی، نیز، دو نوع، یکی درون نظام و دیگری درون نظام اما طالب دموکراسی، داشتند. اما هر دونوع ناکام شدند و برخاستن امواج جنبش همگانی، از جمله، به دلیل شکست اصلاح طلبان بود. در دوران ولایت فقیه نیز این دو نوع اصلاح طلب وجود داشته اند اما نفله شده اند و می شوند. اگر اصلاح طلبی در یک رژیم استبدادی ناشدنی است مگر اصلاحی که استبداد را کارآ تر کند، بدین خاطر است که اصلاح طلب نخست می باید رژیم را بپذیرد و آنگاه او را به داخل رژیم راه دهند. چون به درون درآمد، با حق خود قطع رابطه و با قدرت جبار رابطه برقرار کرده است. پس عمل برضد رژیم، شکست اصلاح طلبی و حذف اصلاح طلب می شود. در برابر، جنبش هائی که استقلال و آزادی را هدف شناخته اند و با حقوق ملی و حقوق انسان رابطه برقرار کرده اند، ستون پایه های اصلی استبداد تاریخی ایران را از میان برداشته اند و اینک در کار از میان برداشتن واپسین ستون پایه اند. توضیح این که از سه پایه داخلی، یعنی سلطنت و بزرگ مالکی و روحانیت توجیه کننده قدرت، دو پایه اول از میان رفته اند و تنها پایه سوم بر جا مانده است. بر اثر کوششها در عرضه دین بمثابه بیان استقلال و آزادی و دیگر حقوق، روحانیان قدرتمدار بی پایه و مایه شده اند. رژیم تک پایه آنها گرچه در رابطه سازش و ستیز با قدرتهای خارجی است، اما از پایه چهارم قدرت که قدرت خارجی است آن سان که باید، برخوردار نیست. در این وضعیت و موقعیت، کار بایسته، باز یافتن فرهنگ استقلال و آزادی است و بازیابنده ها مردم ایرانند. بدین فرهنگ و غنای روز افزون آنست که ایران رشد و به رشد توانائی می جوید و در گذار جهان به عصر از میان برخاستن رابطه های مسلط – زیر سلطه، نقشی در خور می یابد. جهان در موقعیتی است که هرگاه سیاستی جهانی، بمعنای مدیریت مردم سالاری را نیابد که رشد همه انسانها و عمران طبیعت را ممکن بسازد، ویرانی بر ویرانی افزوده خواهد شد. ۸ – از پاسخ به پرسش هفتم دانستیم چرا اجرای بدون تنازل قانون اساسی، کامل کردن استبداد فراگیری می شود که بر خود «ولایت مطلقه فقیه » نام نهاده است. و نیز دانستیم چرا زندانی شدن در محدوده رژیم، ادامه جنبش را ناممکن می کند. با این وجود، خاطر نشان می کنم که وقتی مردمی خود خویشتن را محدود به حدود رژیم ولایت مطلقه فقیه کردند، نخست پذیرفته اند بر اداره امور خویش حقی ندارند زیرا ولایت نه از آن جمهور مردم که متعلق به «فقیه» است. و سپس، پذیرفته اند خواست آنها محدود است به داشتن حق انتخاب میان برگزیده های «رهبر». به سخن دیگر، پذیرفته اند که بازیچه او باشند. او برای داغ کردن تنور انتخابات، به شورای نگهبان اجازه می دهد با نامزد شدن کسانی موافقت کند که برای مردم، رفتن به پای صندوق و رأی دادن به آنها، کاری جلوه کند که به زحمتش می ارزد. اگر رئیس جمهوری و نمایندگانی را مردم انتخاب کردند و آنها خواستند نقشی بیشتر از نقش تدارکاتچی ایفا کنند، گوشمالی سخت می شوند. اگر لازم شد تقلب شود تا که مطلوب «رهبر» رئیس جمهوری بگردد و مردم جنبش کردند، قوای سرکوب آنها را سر جای خود خواهند نشاند. در طول عمر این رژیم، چند نوبت این نمایش بازی شده است. با این وجود، به درون درآمدن و از درون رژیم را تغییر دادن، امری ناممکن نیست. انقلاب فرانسه را کنوانسیون بانی شد. آن مجلس را شاه تشکیل داده بود. اما نمایندگان خواستار تغییر شدند و چون شاه برآن شد مجلس را منحل کند، مجلسیان گفتند: ما نمایندگان ملتیم و در جائی که هستیم و بر کاری که هستیم می مانیم. مردم فرانسه نیز به جنبش درآمدند و رژیم را تغییر دادند. در درون خواستار تغییر شدن و مردم را به حمایت خواندن نیز شدنی است. در روسیه گرباچف از درون خواستار تغییر شد و، از بیرون، جنبش مردم کودتا را ناکام گرداند و رژیم تغییر کرد. اما برای آنکه چنین تغییری میسر شود، روش «فشار از پائین و چانه زنی در بالا » می باید جای خود را به «اظهار تغییر و تدارک آن از درون و حمایت مردم از بیرون» بدهد. در ایران امروز، یک نوبت فرصت اظهار و تدارک تغییر از درون و حمایت مردم از بیرون فراهم آمد، آقای خاتمی رئیس جمهوری بود و مجلس ششم در اختیار اصلاح طلبان. اما این فرصت بسوخت و در خرداد ۸۸، رژیم با کودتا ایجاد فرصت دومی را ناممکن کرد. بنا بر این، کاری که ممکن است و خوش فرجام، هدف کردن استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت اجتماعی و نیروی محرکه توانا به تبدیل شدن به بدیل، همراه با به جنبش درآمدن جمهور مردم است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر