۱۳۹۰ اسفند ۸, دوشنبه

حاکمیت نا مشروع نیارمند مجلس نامشروع است


رسانه‌های حکومتی جمهوری اسلامی بر طبل انتخاباتی می‌کوبند که قرار است از درون آن مجلس نهم بیرون بیآید. رهبر و چاپلوسان او وعده شیرینی شرکت مردم در این انتخابات را به خود می‌دهند، اما خود بهتر و بیشتر از هر کسی میدانند که آنچه در شرایط کنونی برای مردم مطرح نیست انتخابات و مجلس است، چرا که نه اعتباری برای مجلس دست نشانده قائل‌ اند و نه برای چند باند مافیائی حاکم که با هم بر سر تصاحب مجلس رقابت دارند. این منطقی ترین حاصل کودتای انتخاباتی سال 1388 است که هنوز برنده‌های آن در زندان و حبس خانگی اند. مردم اصلا درباره انتخابات صحبت هم نمی‌کنند، چه رسد به این که بازی حکومتی دو جبهه پایداری و استواری، اصولی و نیمه اصولی و غیر اصولی را جدی بگیرند. آنچه ذهن مردم را در این دوران بیش از همه به به خود مشغول کرده خطر جنگ، خطر گرانی بیشتر، خطر بیکاری، خطر جنگ داخلی و خطر نابودی کشور و خطر غول استبداد و خودکامگی و پایان فاجعه بار نظامیگیری است. و آنهائی که به صف شده اند تا بنام منتخب مردم، با صندوق سازی و هوچی گری به مجلس بروند، کارگزاران و عاملین همین فاجعه اند. پول ناشی از اختلاس و بازار سیاه دلار و طلا، پول حاصل از فروش و توزیع مواد مخدر و پول ناشی از ورود میلیاردها دلار کالای قاچاق از طریق بنادری که دراختیار سپاه است، این روزها در گردش است تا تبدیل به نماینده و مجلس بشود! سهم شیر از آن دستچین شدگان و در لباس شخصی فرو رفتگان سپاه است و بقیه اش را هم قرار است بین چند باند حکومتی که یک سر آن به مصباح یزدی وصل است و سر دیگرش به احمدی نژاد و روحانیونی نظیر احمد جنتی و شیخ محمد یزدی و موتلفه چی‌ها تقسیم کنند. این گوسفند قربانی که از مشروطه تاکنون بارها سرش را مقابل پای استبداد بریده اند، نامش مجلس فرمایشی است! همان مجلسی که رضاخان از درون آن رضاشاه در آمد و در دوران محمدرضا شاه نیز نمایندگانش چاکران و پایبوسان آستان آریامهر بودند!
از بدو پیروزی انقلاب و رفراندوم ختم نظام شاهنشاهی و شکل گیری جمهوری در ایران، تا انتخاباتی که زیر نظر مستقیم علی خامنه‌ای و ولیعهدش "مجتبی" اکنون تدارک برگزاری‌اش را می‌بینند، در هیچ دوره‌ای و در هیچ انتخاباتی اینگونه مردم بی اعتناء به انتخابات نبوده اند. چنان بی اعتناء که می‌توان نام آن را تحریم ملی انتخابات مجلس نهم گذاشت. شک نیست که از جمعیت 70 و چند میلیونی ایران، چند میلیونی در این انتخابات نیز به هر دلیل – غم نان، وابستگی به حکومت، ترس از آینده شغلی، بسیجی‌های حقوق بگیر و...- شرکت خواهند کرد و برگه‌ای هم به درون صندوق‌ها خواهند انداخت، اما حکومت خود بهتر از مردم می‌داند، این انتخابات و اینگونه شرکت در آن، نامش انتخابات و شرکت مردم در آن برای تعیین سرنوشت کشور نیست. مردم ایران
راه توده منبع خبر

۱۳۹۰ اسفند ۶, شنبه

:: دکتر محمد ملکی: این انتخابات باید تحریم فعال شود | در نظام ولایی مخالفت، پاسخش تنبیه است



میهن ـ فرزانه بذرپور: دکتر محمد ملکی اولین رئیس دانشگاه تهران بعد از انقلاب بود که با انقلاب فرهنگی و بسته شدن دانشگاه ها، از این سمت برکنار شد. آقای ملکی که اکنون ۷۸ سال دارد، از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۵ بدلیل اعتراض به انقلاب فرهنگی تحت سخت ترین شکنجه ها زندانی بود و بعدها بار دیگر در سال ۱۳۷۹ به همراه تعدادی از فعالان ملی – مذهبی دستگیر شد و مدتی را در زندان گذراند. بعد از حوادث انتخابات و کودتای دولت احمدی نژاد، دکتر ملکی هم بازداشت و به مدت ۷ ماه در زندان به سر برد. دادگاه انقلاب این فعال سیاسی باسابقه را به محاربه و همکاری با سازمان مجاهدین متهم و در دادگاهی غیرعلنی به یکسال حبس تعزیری محکوم کرد. با این فعال و مبارز با سابقه ملی، درباره جرم سیاسی و زندانی سیاسی در قبل و بعد از انقلاب گفتگویی کردیم که در پی می آید: آقای دکتر ملکی سالهاست که جرم سیاسی و زندانی سیاسی در ایران بی تعریف مانده است، آیا پیش از انقلاب نیز زندانی و جرم سیاسی به همین منوال بی تعریف بود و یا ضابطه دیگری داشت؟ آن موقع هم جرم سیاسی تعریف نداشت و با افرادی که خلاف امنیت ملی رفتار کرده اند با عنوان مجرمین سیاسی رفتار می شد. اگر تاریخ را مطالعه کنید در جریان دادگاههایی که در مورد مجاهدین خلق و یا گل سرخی و دیگران تشکیل می شد، بیشتر محاکمات در دادگاه نظامی محاکمه می کردند. اگر قرار بود به عنوان جرم سیاسی مطرح شود ، جایش در دادگاه نظامی نبود. در زمان شاه هم تا آنجایی که من می دانم جرم سیاسی تعریف نشده بود و افراد مخالفی که دستگیر می شدند، تمام آنها اتهامات ضد امنیتی داشتند. آیا عنوان زندانی سیاسی را برای آنها به کار می بردند؟ گاهی به کار می بردند و گاهی هم زندانیان امنیتی می گفتند اما در جامعه این عنوان به کار می رفت که اینها زندانیان سیاسی هستند ولی در حقیقت این را می خواهم بگویم که این تعریف زندانی سیاسی در آن موقع هم انجام نشده بود. اگر جرم سیاسی را تعریف میکردند ظوابط خاص خودش را داشت و نمی خواستند آن را اعمال کنند. انقلاب اسلامی با شعار آزادی شکل گرفت و وعده هایی که دیگر آن رفتارهای ساواک و زندانهای دوره شاه نخواهد بود ، به نظر شما چه طور شد که بعد از انقلاب هم جرم سیاسی بی تعریف ماند؟ یکی ازدلایل انقلاب مردم این بود که کاملا مشخص شود که اصولا افرادی که به دنبال استقلال و آزادی هستند ، اینها اگر بخواهند محاکمه شوند در دادگاههایی خاص محاکمه شوند ، اگر صحبت های آقای خمینی را شنیده باشید در اثنی انقلاب، همیشه این را مطرح می کردند و ایراد می گرفتند که بسیاری جرم سیاسی دارند و چرا در دادگاههای نظامی محاکمه صورت می گیرد. در ادامه وقتی نظام تغییر کرد و قانون اساسی نوشته شد، اصلی در قانون گنجانده شد که دادگاههایی که جرم سیاسی رابررسی می کنند باید علنی و در حضور هیات منصفه باشد و آخرش اضافه کردند که مشخصات دادگاه را قانون تعیین می کند. اما اصل درقانون اساسی این است که اصولا باید جرم سیاسی تعریف شود و در دادگاههای ویژه به آن رسیدگی شود ، متاسفانه این کار را نظام ولایی نکرد و بی توجه از آن گذشت و باز توجه نکردند و نمی خواستند این افراد را در دادگاههای علنی و با حضور هیات منصفه به کارشان رسیدگی کنند تا اینکه در دوره مجلس ششم یک لوایحی تهیه کردند و تعدادی از وکلا جرم سیاسی راتعریف کردند که این هم به جایی نرسید. آقای ملکی، چرا درباره زندانیان سیاسی از عناوینی چون محارب ، مخل امنیت ملی ، مفسد فی الارض و تشویش گر اذهان عمومی استفاده شده به جز جرم سیاسی ، حکومت چه ترسی ازاین عنوان دارد ؟ همان طور که گفتم در قانون اساسی درباره جرم سیاسی آمده است که باید به هیات منصفه و علنی باشد ، چون نمی خواهند این چنین دادگاهی را بر پا کنند ، از این عنوان ابا دارند. هیات منصفه که در یک چنین دادگاهی از آن صحبت شده ، نمایند ه قشرهای متنوع جامعه است ، مثل آنچه مدتی درباره مطبوعات بود و البته نه به طور صحیح و یه عده ای را انتخاب کرده بودند ، اما به هر حال وجود داشت. به خصوص حکومت نمی خواهد محاکمه این افراد علنی باشد و دلیلش اینکه افراد سیاسی علل فعالیتشان را مطرح می کنند و اینها دوست ندارند که مردم از نظرات این گروهها مطلع شوند و اینکه بدانند که آنها به چه دلیلی دستگیر و محاکمه شدند. اصولا حکومت باآگاه بودن مردم مشکل دارند، مردم که آگاه نباشند می توانند هر کاری کرد و هر اتهامی زد و فرد رابه عنوان جاسوس ، محارب و یک سری اصطلاحاتی مثل یاغی و منافق مجازات کنند. این حرفها اصطلاحاتی است که به تعبیر خودشان از مذهب گرفته اند ، درحالی که در مذهب هم اینگونه نبوده و سو استفاده می کنند. محارب در اسلام به چه کسی اطلاق میشود؟ و چطور یک مبارز سیاسی محارب یا منافق خوانده میشود درحالیکه این عناوین بار مذهبی و نه سیاسی دارد؟ محارب در قرآن به کسانی گفته می شود که با خدا و رسولش می جنگند. خب این شامل چه کسانی می شود، خدا که سرجایش است و رسول هم که فوت کرده است. اینها می آیند خودشان را جانشینان خدا و رسول اعلم می کنند و هر کسی که با اینها مخالفت می کند ، انتقاد می کند ، صحبت می کند ، این القاب را می چسبانند به او و فورا به عنوان محارب معرفی می کنند. یکی از مسائلی که در این مملکت بعد ازبرپایی به اصطلاح اسلامی مطرح شد مساله منافقین بود که یک گروه سیاسی خاصی را اسمش را عوض کردند و گذاشتند منافق. اولا منافق در قرآن تعریف خاص خودش را دارد، این کلمه قرآنی است درقرآن وقتی شما مراجعه کنید، منافق تعریف شده است. منافق کسی است که ادعای ایمان می کند اما در درون و دلش کافر است. این را معمولا با تعریفی که در قرآن است، منافقین کسانی هستند که دروغ می گویند و آنچه در باطن خودشان را عیان نمی کنند. در تمام قران که شما جستجو کنید هیچ جا پیدا نمی کنید که در مورد منافق مجازاتی تعیین شده باشد ، چه رسد به اعدام. در مورد منافقین حتی زندان هم مطرح نیست. اگر به سنت پیامبر هم نگاه کنیم می بینیم که پیامبر نسبت به منافقینی که در مدینه بودند و ظاهرا ادعای اسلام می کردند و در حقیقت چیز دیگری بودند، مثالی که در تواریخ می زنند ، “عبدالله بن اُ بی” است که ازمقامات مدینه بود که پس از هجرت پیامبر مسلمان شد ولی منافق بود و در تواریخ هست که وقتی عبدالله بن ابی فوت کرد ، پیامبر بر جنازه این فرد نماز خواند. آقای خمینی طبق آنچه آقای منتظری روایت کرده و اسناد و مدارکش را آورده است، ،در سال ۶۷ نامه می نویسد که منافقین را بکشید و امانشان ندهید. معلوم نیست بر طبق کدام نظر اسلامی این دستور را صادر می کند که این دستور هم منجر می شود به آن کشتار وحشتناک سال ۶۷٫ این را می خواهم عرض کنم که حکومتهای استبدادی به خصوص اگر استبداد دینی باشند مثل آنچه در ایران است ، تفاسیری دارند و از اسلام و دین سو استفاده می کنند و سعی می کنند ، مخالفین خودشان را نابود کنند. اگر اینها یک تعریفی داشته باشند از جرم سیاسی ، باید متهم را در دادگاه علنی بیاورند و متهم می تواند حرفش را بزند و هیات منصفه هم هست و آنجا محاکمه می کنند و می بینند آیا تطبیق می کند با آن حکمی که می خواهند برای او صادر کنند. در این صورت برای حاکمیت و برخوردش مشکل ایجاد می کند. الا ن ۳۳ سال از تصویب قانون اساسی گذشته و بعد از این همه سال هنوز یکی ازاصول مهم قانون اساسی تعریف نشده است، چون نمی خواهند این تعریف باشد. حالا رفتار نظام با باقی اصول قانون اساسی را هم به همین ترتیب بینید . هر چه به نفعش است اجرا می کند و خیلی از اصول اصلا اجر نمی شود. آقای ملکی شما درقبل و بعد از انقلاب زندان راتجربه کرده اید، اگر بخواهید قیاسی از این دو زندان داشته باشید چه تفاوتی در برخورد زندانبانان و روحیات زندانیان در این دو دوره تاریخی ارزیابی می کنید؟ البته این یک بحث مفصلی است ، من فقط اشاره می کنم که اولین باری که در نظام گذشته به زندان افتادم ، دوران دانشجویی بود و به دلیل توزیع اعلامیه ای که از سوی جبهه ملی دوم صادرشده بود دستگیر شدم و مرا به قزل قلعه بردند. قزل قلعه یک قسمت های انفردای داشت و من را به زندان انفرادی بردند، زندان کوچک بود ، تخت نداشت یک قسمت برجسته ای داشت که با آجر درست کرده بودند. اما برخورد زندانبانها با من خیلی با آنچه که من بعد از انقلاب دیدم متفاوت بود. ما در جایی که بودیم تقریبا اگر نگویم هر روز ، یک روز در میان یک پزشک ما را معاینه می کرد که مشکلی نداشته باشیم. خانواده ها می توانستند غذا و میوه بیاورند و به دست زندانی می رسید. من خاطرم هست که سلول روبروی من ، آقای سلامتیان زندانی بود. ما با هم حرف می زدیم و ما و ایشان و دیگر هم سلولیها هماهنگ ورزش می کردیم . ملاقاتها چه طور بود؟ خانواده ها می آمدند و می نشستند و ملاقات می کردند و از پشت شیشه و این حرفها نبود. می آمدند یک اتاقی بود در زندان و خانواده ها با هم ملاقات می کردند. تا سال پنجاه که مبارزات مسلحانه به اوج رسید برخوردها مودبانه بود. یادم می آید یک سرهنگ مولوی ، مسوول ساواک تهران بود که من را به خاطر حرفهایم درسر کلاس می زدم احضار کرده بود، خیلی مودبانه برخورد کرد. از سال پنجاه به بعد شرایط چگونه بود؟ از سال پنجاه به بعد و با اوج گیری مبارزات مسلحانه ، ساواک دست به خشونت زد و شکنجه ها پیش آمد. بعد از ماجرای سیاهکلف شکنجه و اذیت کردن زندانیان که بچه های مجاهد و فدایی را می دادند، بسیار شدید شد و این چند سالی ادامه داشت و بعد از سال ۵۶ کم شد و رفتار زندانبانان با زندانی ها خیلی آرامتر شد، در ان فضای باز کارتری، تا اینکه نظام تغییر کرد. پس از انقلاب ازچه برهه ای برخورد با زندانیان سیاسی آغاز شد؟ از همان سال ۵۷ گروههایی به نام حزب الله تشکیل شد که مخالفین را اذیت می کردند و به گروههای دگر اندیش حمله می کردند. من وقتی رییس دانشگاه بودم این ها را می دیدم که در دانشگاه می آمدند و اذیت می کردند و من مقاله ای نوشتم با عنوان چماق و چماق داری و بعد دیگر شروع شد. اذیت کردن گروههای مخالف و حمله کردن به سازمانها تا سال شصت دیگر فضا بسته شد و بنده هم در سال ۶۰ ، دوازده تیر ماه سال شصت ، به زندان رفتم و پنج سال زندان اوین و قزل حصار بودم. جاهای دیگر گفته ام که چه زندانی بود و چه اتفاقاتی افتاد و شکنجه ها و کشتارهایی اتفاق افتاد. متاسفانه این وضع تا امروز هم ادامه دارد و شما می بینید که مخالفین در زندان هستند و کهریزک و اوین راهمه در جریانش هستند و نسل سوم خودش شاهد بوده است. اما نسل ما ، نسل اول یکسری از این مسائل را شاهد بود ، نسل دوم نوع دیگری را تجربه کرد و حالا نسل سوم تجربه تازه ای پیدا می کند. به هر حال در نظام ولایی مخالفت برابر است با تنبیه . ببینید چه قدر مسخره است که دادستان تهران اعلام کرده که اگر کسی انتخابات راتحریم می کنند و دیگران را تشویق می کنند به تحریم تحت تعقیب قرار می دهند. کار ما به اینجا کشیده است که در یک انتخاباتی، کسی حق ندارد مخالفت کند و بگوید که رای نمی دهد و به دوستانش هم اعلام کند که به این دلیل رای نمی دهم. واقعا باید جوانها به فکر نجات مملکت بیفتند چون با این وضع در حال فروپاشی است و هر کس که ایران را دوست دارد باید تلاش کند. بدون خشونت و من معتقدم این حکومت است که خشونت می کند ، مردم چیزی ندارند و در شرایطی که کارد به استخوانشان می رسد مثل آن موقع در سال پنجاه و شصت اسلحه ای پیدا می کنند. این حکومت است که مردم را به خشونت می کشاند. آقای ملکی الان فضای جامعه را چگونه ارزیابی می کنید ، برخی معتقدند که زندانیان سیاسی در میان عامه جامعه فراموش شده اند؟ این بحث مفصلی می خواهد که چرا فراموش شده اند و قسمتی از مردم آنها را فراموش کرده اند. مردم ما باهوش هستند و حواسشان جمع است، متاسفانه مسائلی که پیش آمد در جریان سبز ک هیک جنبش مردمی بوده و متعلق به هیچ گروهی هم نبود ، یک عده آمدند و جنبش را منوپول خودشان کردند. من دیدم که در یکی از عکسهای دکتر شریعتی هم دست بند سبز بسته بودند ، این کارها صحیح نیست ، بله همه طرفدار سبزی و طراوت هستند، اما اینکه کسانی بیاند و همه را مصادره کنند و با برداشت خاص خودشان همه چیز را مصادره کنند غلط است. جنبش مردمی بود ، مردمی که کارد به استخوانشان رسیده بود، یکبار در زمان خاتمی آمدند و به آقای خاتمی در مقابل آقای ناطق نوری رای دادند و فکر کردند که در هر حال یک تحولی در جامعه ایجاد می شود و متاسفانه آقای خاتمی به رسالت و اندیشه خودش عمل نکرد. در انتخابات بعدی در سال ۸۴ چند نفری را صالح انتخاب کردند و در انتخابات سال ۸۸ آقای موسوی و کروبی وارد میدان شدند. شما فکر نکنید این جوانهایی که از میدان تجریش تا راه آهن ایستادند، عاشق چشم و ابروی این دونفر بودند و یا شیفته آقای موسوی بودند. بیشتر آنها شناختی ازآقای موسوی و کروبی نداشتند و تحت تاثیر همان احساساتی بودند که اول انقلاب ما هم درباره آقای خمینی داشتیم . آمدند و در انتخابات شرکت کردند تا حداقل مفری باشد از وضع موجود. بعد ازاینکه مبارزه شروع شد و مردم رایشان دزدیده شد و کودتای انتخاباتی شد- ازاول هم معلوم بود و من نوشتم که اصلا انتخابات آزاد وقتی از یک فیلتر می گذرد ، انتخابات آزاد نیست- در هر حال مردم تظاهراتی کردند و قبول باید کرد و وجدانا باید پذیرفت که همه گروهها بودند و البته به دلیل کم کاری یا ندانم کاری یا هر چه بوده ازسوی رهبران نمادین جنبش ، به تدریج سرد شد. من فکر می کنم یکی از دلایل این سردی این بود ، یکی این بود که آقایان مشخص نکردند که چه می خواهند و می گفتند اصلاح می خواهند در قالب نظام که بازگردند به دوره طلایی آقای خمینی و این دوره طلایی را هم مردم تجربه اش را داشتند. تجربه سی ساله نشان داده که در داخل نظام نمی توان اصلاحات کرد و این روش و راهی که پیش گرفتند راه غلطی بود. هر چه جلوتر آمدیم مردم را خانه نشین کرد. درزمان آقای خمینی یک سری شخصیت ها نامه نوشتند به آقای خمینی ، شخصیت هایی که در انقلاب شرکت داشتند و شناخته شده بودند ، اصلا پاسخی نداد. وقتی که رهبری اینگونه باشد و جوابی ندهد و اصلا اهمیتی نداد و در سخنرانی هاش هم حتی عکس العملی نشان نداد. خب ما در این شرایط زندگی می کنیم ، مردم دل به چی خوش بکنند. مردم چگونه وارد صحنه شوند و رای دهند. به نظر شما راه حل چیست؟ تنها راهی که از نظر خودم می دانم ، این است که باید این انتخابات تحریم شود و نه تحریمی که مردم در خانه بنشینند باید تحریم فعال شود و باید بیایند به خیابان و نشان دهند که اعتراض دارند و چهار تا نامه بنویسند و به در و دیوار بنویسند که این انتخابات قلابی است. روز انتخابات در پارکها و میدانها جمع شوند و نشان دهند که پای صندوقها نیستند. فکر می کنید الان چه جریانی این اعتبار را دارد که دعوت کننده مردم به این تحریم انتخاباتی باشد؟ آنچه تا الان دیدیم گرو ههای مختلفی چه در داخل و خارج از تحریم حمایت کردند ، این دعوت به تحریم را می توانند پیش ببرند با این شرط که وارد صحنه بشوند. من متاسفم این را بگویم که هنوز بسیاری از گروههای مدعی و مدافع آزادی هنوز موضعی نگرفته اند از ملی مذهبی ها تا جبهه ملی و نهضت آزادی هنوز موضعی نگرفتند. نیرو های اصلاح طلب هم عدم شرکت را مطرح کردند و متاسفانه ما اپو زیسیونی که واقعا اپوزیسیون باشد را نداریم و کسانی خودشان را مطرح کردند به عنوان اپو زیسیون که مرد میدان این کار نیستند. اما من امیدوار هستم که نسل جوان ، نسل دانشجو انهایی که وابسته به این گروه و آن گروه نیستند به میدان بیانید.

۱۳۹۰ بهمن ۲۹, شنبه

هیچ چاقوئی دسته اش را نمی برد اوباش و قاتلین حاکم مرتضوی را در پناه گرفتند!


قاضی مرتضوی، آزاد بود و کنار دست احمدی نژاد در کاخ ریاست جمهوری و حالا دادستان کودتاچی کل کشور "اژه ای" اعلام کرد که منع تعقیب قضائی اش نیز صادر شده است. به این ترتیب، یکی از اصلی ترین متهمان فاجعه بازداشتگاه کهریزک و دهها جنایت دیگر که شاید معروف ترین آنها قتل خبرنگار عکاس بین المللی "زهرا کاظمی" در زیر بازجوئی توسط وی باشد، اگر آدم کم بیآورند می تواند کاندیداری ریاست جمهوری نیز بشود! وقتی اژه ای که چند فقره قتل زنجیره ای با فتوای او انجام شده و دندان استدلالش بازوی عیسی سحر خیز را گرفت دادستان کل می شود، مرتضوی چی کم دارد که رئیس جمهور نشود؟
بدین ترتیب پرونده کهریزک و مرتضوی بسته شد. همچنان که پرونده سردار میلیاردر "محصولی" که انتخابات کودتای 22 خرداد 88 را برگزار کرد و زیر زمین وزارت کشور را به بازداشتگاه و شکنجه گاه تبدیل کرده بود بسته شد. همچنان که پرونده قتل های زنجیره ای بسته شد، پرونده حمله به کوی دانشگاه بسته شد و پرونده قتل عام سیاسی 1367 هرگز باز نشد! و امثال حجت الاسلام "رئیسی" و حجت الاسلام "پورمحمدی" اولی معاون اول قوه قضائیه و دومی رئیس بازرسی کل کشوراست و از متهمین ردیف اول اجرای قتل عام 1367.
قاتل و اوباش و فتوا دهنده، همه دست در دست هم سرگرم حکومت اند، آنوقت چطور می شود انتظار داشت مرتضوی را که از خودشان است دراز کنند؟
آقای خامنه ای با همین شیوه اداره کشور می خواست رسیدگی به پرونده تقلب و کودتا در انتخابات 22 خرداد 88 را بدهد بدست احمد جنتی و شیخ محمد یزدی تا بررسی کنند! یعنی گوشت را بدست گربه سپردن!
پیک نت 29 بهمن

۱۳۹۰ بهمن ۲۷, پنجشنبه

روس ها: هر لحظه امکان جنگ هست بزرگترین لشکر کشی اتمی – موشکی در خلیج فارس

خبرگزاری "ریانووستی" از مسکو، روز گذشته (26 بهمن) خبر داد:
دریاسالار "ولادیمیر کومویدوف" رئیس کمیته امور دفاعی مجلس روسیه اعلام کرد: ناوهای آمریکایی در موقعیتی مستقر شده اند که هر لحظه می توانند صدها موشک بالدار نوع Tomohawk را به طرف ایران شلیک کنند.
دریاسالار کومویدوف که این شرایط را در دیدار با وابسته های نظامی کشورهای خارجی در مسکو تشریح می کرد افزود:
"در حال حاضر 17 ناو آمریکایی که حامل موشک های بالدار Tomohawk هستند، در نزدیکی سواحل ایران مستقر شده اند".
دو زیردریایی اتمی نوع Los-Angeles که هر کدام مجهز به 24 سکوی 12 موشکی برای شلیک می باشند در جنب 17 ناو امریکائی یاد شده در حرکت اند.
همچنین سه رزمناو Ticonderoga با 26 سکوی پرتاب موشک و 12 ناوشکن نوعArleigh Burke .
بدین ترتیب آنها با 352 سکوی پرتاب موشک جزو ناوکروه مستقر در منطقه خلیج فارس هستند.
در صورت تشدید وخامت اوضاع در منطقه خلیج فارس ممکن است که ناوهای نیروهای دریایی بریتانیا، ایتالیا، فرانسه، آلمان و برخی دیگر از کشورها به ناوگروه آمریکایی بپیوندند.
پیک نت 27 بهمن

۱۳۹۰ بهمن ۲۲, شنبه

رسوائی 22 بهمن حکومتی وحشت از 25 بهمن مردمی

سه شبانه روز تبلیغ حکومتی برای "الله اکبر" در شب 22 بهمن (سالگرد انقلاب) تبدیل به جدال مردم تهران بر بام خانه ها با شعار "مرگ بر دیکتاتور" و بلند گوی برخی مساجد شد که شماری در آن جمع شده و از پشت میکرفن مسجد الله اکبر می گفتند و یا نوار الله اکبر پخش می کردند! در تمام آن سه روز صدا و سیما و خبرگزاری های حکومتی – از جمله فارس- در این بوق می دمیدند که شب انقلاب مردم همیشه در صحنه بانگ الله اکبر در حمایت از حکومت بلند می کنند. می خواستند به این ترتیب نفس الله اکبر سبز را در سینه خفه کنند. این ترفند به ضد خود تبدیل شد. یعنی مردم به توصیه حکومت گوش کرده و بر بام ها رفتند اما الله اکبر را به مرگ بر دیکتاتور پیوند زدند!
شب 22 بهمن اینگونه گذشت. روز 22 بهمن رسوا تر از شب 22 بهمن برگزار شد. در پیشانی صف اول راهپیمایانی که به میدان آزادی رفتند تا احمدی نژاد برایشان سخنرانی کند، خانم هائی را سازمان تبلیغات اسلامی و ستاد برگزاری راهپیمائی ردیف کرده بودند که عکسشان را می بینید و شماری جوان را هم با "تی شرت" سفید مزین به تصاویر خامنه ای به صف کردند.
سخنران این رسوائی احمدی نژاد بود که یک گام دیگر در جهت تحریک قدرت های خارجی برای حمله نظامی به ایران برداشت و مدعی سه حرکت اتمی تازه ایران در روزهای آینده شد. وعده ای که باید با استقبال فوری اسرائیل روبرو شود. کشوری که دولتش زیر بار سنگین اعتصاب سراسری مردم است. اخبار این اعتصاب توسط خبرگزاری ها و رسانه های تصویری پخش نمی شود و یا پوششی به آن داده نمی شود، اما در همین شماره پیک نت در باره این اعتصاب می خوانید و خود قضاوت کنید که سخنان احمدی نژاد چگونه در خدمت دولتی است که می کوشد از زیر فشار مردم معترض اسرائیل شانه خالی کند و با بزرگ کردن خطر موجودیت اسرائیل و حمله اتمی ایران به اسرائیل، اعتراض مردم را سرکوب کند.
رسوائی 22 بهمن، صخره دیگری بود که کشتی کم سرنشین و گرفتار توفان نظام به آن برخورد کرد و حالا صخره دوم در راه است. صخره 25 بهمن، سالروز راهپیمائی تاریخی همین روز در سال 1388 که سخنران آن میرحسین موسوی بود. البته پشت بلند گوئی دستی و روی شانه های مردمی که او را بلند کرده و بر بلندی یک وانت بار در میدان آزادی قرار دادند. جمعیتی عظیم که تهران حتی در سال انقلاب و تظاهرات تاسوعا و عاشورای انقلاب نیز آن را به خود ندیده بود.
اینست آن شرایطی که نظام می خواهد در آن انتخابات مجلس برگزار کند! وقتی از آقای خمینی ماکتی مقوائی باقی می ماند، از انقلابش چیزی بیش از مقوا باقی می ماند؟

پیک نت 23 بهمن

۱۳۹۰ بهمن ۱۹, چهارشنبه

تدابیر مقام معظم ایران به سمت نابودی می برد!

شواهد نشان میدهد که وقوع رویدادهای مهم از هر زمان دیگری به ایران نزدیک تر شده است. هیچ لازم نیست اوباما در کاخ سفید و یا وزیر خارجه روسیه در دمشق و یا شیمون پرز در پارلمان اسرائیل مطلب تهدید آمیزی را در باره ایران بر زبان بیآورند. خطرناک ترین و هشدارآمیز ترین سخنانی که مردم ایران با درکنار هم قرار دادن آنها احساس می کنند به لحظات خطر نزدیک شده اند، از زبان مقامات ایران بیرون می آید.
وقتی علی خامنه ای می گوید ما در شرایط جنگ خیبر قرار گرفته ایم، وقتی او به نماز جمعه می آید و آب نکشیده ترین سخنان را بر دهان می آورد و می گوید ما در هر کجای جهان، به هر کس و جریانی که علیه اسرائیل اقدام کند کمک می کنیم، و عملا ایران را به کام حمله نظامی می برد، زمانی که وزیر خارجه ج. اسلامی می گوید "نظام خود را برای بدترین گزینه ها آماده کرده!" و یا سفیر جمهوری اسلامی در مسکو می گوید: "ما می توانیم در سراسر جهان به منافع امریکا حمله کنیم"، زمانی که مردم می بینند بسیاری از کاربدستان نظام از بیم شکسته شدن کاسه و کوزه بر سرشان، فاصله خود را حتی در نماز جمعه از او حفظ می کنند و در دیدارها ظاهر نمی شوند تا عکس مشترکشان با وی منتشر نشود و یا مانورهای سئوال برانگیز نظامی در گوشه و کنار ایران برگزار می شود و... دیگر چه نیازی است که اوباما چه می گوید و یا شیمون پرز چه مانور زیرکانه ای خطاب به ملت ایران میدهد؟ همه این رویدادها در کمتر از یک هفته در ایران منتشر شده است. اقای خامنه ای کشتی نظام را تبدیل به ناوگان جنگی کرده و سکان را هم شخصا بدست گرفته است. این سکان را اگر از دست او نگیرند، فاجعه ای برای ایران به بار خواهد آورد، بمراتب ویرانگر تر از آنچه که امروز مردم شاهد آن هستند.
اخبار مرتبط با آنچه در بالا آمد را در همین شماره پیک نت می خوانید.
(در همین شماره مصاحبه رحیم صفوی درباره تدابیر مقام معظم رهبری را نیز بخوانید)
پیک نت 20 بهمن

۱۳۹۰ بهمن ۱۷, دوشنبه

نگاهی به دو سخنرانی حداد عادل تکلیف نهائی آقای خامنه ای در گرُو جدال در نظام است

حداد عادل پدر عروس آیت‌الله خامنه ای در دو هفته گذشته دو سخنرانی کرد که هر دو از موقعیت سخت و ضعیف آقای خامنه ای نسبت به آیت‌الله خمینی حکایت داشت. در یک سخنرانی وی با اشاره به نخستین بیانیه انتخاباتی موسوی تاکید کرد که در این بیانیه هیچ نامی از "مقام معظم رهبری"‌ برده نشده بود و یک سر از امام سخن رفته بود. بعبارت دیگر سخن گفتن از آقای خمینی در واقع وسیله ای برای تضعیف آقای خامنه ای بود.
در سخنرانی دوم که در جمع هادیان سیاسی سپاه بیان شده وی پا را فراتر گذاشت و با اعلام اینکه آقای خمینی پیر و ساده لوح بود چنین گفت: "آنهائی که در بیت حضرت امام (ره) بودند و زمانی از امام حکم داشتند و مملکت را اداره می کردند الان ماهیتشان روشن شده، اما افکار این ها از همان ابتدا نیز چنین بود و متاسفانه به خاطر باطن پاک و زلال امام که کمی آغشته با زودباوری بود اینها توانسته بودند به بالاترین لایه های حکومت اسلامی رسوخ کنند."
حداد عادل که مدعی ارتباط علی خامنه ای با امام زمان است و او را معصوم می داند، آقای خمینی را غیر معصوم، اشتباه کار، رهبری نشسته با اطرافیانی آلوده معرفی کرد و گفت: "امام خمینی که معصوم نبود. خیلی از کارهایش ممکن است اشتباه بوده باشد. ایشان در سن هفتاد و شش سالگی رهبری نظام را بر عهده گرفت و به لحاظ جسمانی ایشان رهبری نشسته بودند. رهبری نشسته که اطرافیانی آلوده داشت."
تا اینجا مشخص است که منظور حداد عادل آن است که کسانی مانند موسوی و کروبی و خاتمی و هاشمی و زندانیان کنونی آقای خامنه ای که بنام "خط امام" از هواداران آقای خمینی بودند افرادی الوده بودند که بدلیل زودباوری و پیری و نشسته بودن آقای خمینی مورد حمایت وی بودند.
ولی حداد عادل یک گام جلوتر می رود. مسئله فقط این نیست که آقای خمینی پیر و زودباور بود و اطرافیان وی افرادی الوده بودند، مسئله آن است که بنظر حداد عادل آقای خمینی "بصیرت" تشخیص "افراد سالم" یعنی آقای خامنه ای و حجتیه ای هایی که اطراف خامنه ای را گرفته بوند نداشت. حداد عادل می گوید: " رهبری بزرگوار (منظور آقای خامنه ای است) از همان زمان خون دل می خوردند. ایشان با بصیرتی الهی همه چیز را می دیدند و می دانستند و بسیاری از درد ها را در دل نگاه می داشتند تا به انقلاب صدمه وارد نشود.(بخوان منتظر بودند تا آقای خمینی فوت کند و قدرت به او برسد) ولی جامعه ما در آن زمان از بصیرت کافی برخوردار نبود و ممکن بود هرگونه اظهار نارضایتی حضرت آیت ا... خامنه ای سبب بروز واکنش هایی در سطح جامعه و رزمندگان شود."
آقای خمینی پیر و زودبارو و غیرمعصوم و اشتباه کار بود ولی آقای خامنه ای "بصیرت الهی" داشت و از دست خمینی خون دل می خورد و صدایش در نمی آمد. دایره بی بصیرت‌ها که ابتدا شامل طرفداران خط امام می شد، بعد گسترش پیدا کرد و امثال هاشمی رفسنجانی و ناطق نوری و مراجع تقلید منتقد آقای خامنه ای را هم در بر گرفت و دست آخر خود آقای خمینی و کل جامعه انقلابی ایران دوران آقای خمینی رفت جزو بی بصیرت ها.
حداد عادل سپس به ماجرای رهبر شدن آقای خامنه ای اشاره کرد و با پذیرش اینکه هاشمی رفسنجانی بود که او را به رهبری رساند چنین گفت: " واقعا این خدا بود که آقای هاشمی را دچار محاسبات اشتباه کرد. چون آقای هاشمی محاسباتش دنیوی بود پیش خودش احساس کرد دوستی اش با حضرت آقا برای آینده سیاسی اش مفید است. تلاش هم کرد . اما حضرت آقا که محاسبات دنیوی ندارد تا به خاطر رفاقت و دوستی مصالح نظام اسلامی را فدا کند. به این جهت است که بنده اعتقاد دارم اگر هم آقای هاشمی تلاشی کردند این خواست خدا بوده که ایشان را به این وادی انداخت."
در واقع حداد عادل درصدد توجیه آن چیزی است که مردم می گویند و معتقدند که علی خامنه‌ای نمک خورد و نمکدان را شکست. بنظر حداد عادل این نمکدان شکنی بخاطر آن بوده که "حضرت آقا محاسبات دنیوی ندارد".
حداد عادل در شرایطی از "آلوده بودن" اطرافیان آقای خمینی سخن می گوید که خود پیش از انقلاب در دفتر فرح پهلوی عضویت داشت. بدبینی آقای خمینی نسبت به علی خامنه ای هم از آن جهت بود که وی از مشهد، یعنی از پایگاه حجیته آمده بود و زمانی که حمله به حجتیه شروع شد علی خامنه ای نخستین کسی بود که علنا بسود آنان موضع گرفت. ضمن اینکه یکی از رهبران حجیته یعنی "جواد مادرشاهی" را معاون امنیتی خود و بعدها نامزد مقام وزارت اطلاعات کرد. همین جواد مادرشاهی بود که در ارتباط با وزارت امنیت انگلستان پرونده جاسوسی برای حزب توده ايران ترتیب داد تا حزب را ممنوع و آقای خمینی را از پشتیبانی آن محروم کند. بنابراین دلیل بی اعتمادی آیت‌الله خمینی به آقای خامنه ای "بی بصیرتی" او نبود، اتفاقا بصیرتی بود که در شناخت اطرافیان الوده علی خامنه ای و سوابق کسانی از نوع حداد عادل داشت.
همه اینها ولی نشان می‌دهد که ماجرای ماکت مقوایی آقای خمینی در هفته گذشته ادامه سخنان حداد عادل بود. خمینی را باید به یک ماکت مقوایی مضحک تبدیل کرد تا هم مجبور نبود "اطرافیان آلوده" او را از آرشیو تلویزیون نشان داد و هم خود خمینی را یک پیرساده لوح و زودباور و بی‌بصیرت مقوایی به مردم معرفی کرد.
آنچه حداد عادل می گوید و آن کاری که با آقای خمینی کردند بیش از آنکه نشاندهنده قدرت و موقعیت مستحکم آقای خامنه ای باشد نشاندهنده ضعف و درماندگی او در برخورد با جنبش سبز و فشار سنگینی است که از درون بدنه سپاه و خانواده های فرماندهان و کشته شدگان جنگ به او وارد می‌شود. به قدرت رساندن مشتی بی ریشه و بی سابقه در انقلاب، در کنار حصر و بند اطرافیان و نزدیکان آقای خمینی از قبیل موسوی و کروبی، زندانی کردن دانشجویان پیرو خط امام و بالاخره ماجرای سردار علایی و جبهه گیری هایی که بسود او در سپاه در حال گسترش بود و هست، همه و همه آقای خامنه ای و فرزند وی مجبتی و پیشکارهای آنها از نوع حداد عادل را به این نتیجه رسانده است که باید حساب خود را با خمینی تسویه کنند. این تسویه حساب از داخل به شکل بند و حصر و ماکت مقوایی و از خارج با سازماندهی امثال طائب بصورت حمله لجام گسیخته به آیت‌الله خمینی پیش برده می شود در حالیکه سرنوشت علی خامنه‌ای در این جدال برای همیشه روشن خواهد شد.



راه توده 351 17 بهمن ماه 1390

۱۳۹۰ بهمن ۱۵, شنبه

عوامل سپاه در مخابرات 60 % روی قبض تلفن همراه میکشند

از زمانی که مخابرات بدست سپاه پاسداران افتاده، در بیشتر قبوضمصرفی تلفن همراه بدون اینکه نرخ مکالمه براساسی قانونی و یا مصوب تغییر کرده باشد، با دست کاری عوامل سپاه در مخابرات حداقل از اوایل سال 1390 با 60 درصد افزایش به مردم اعلام میشود. از این طریق سپاه با دریافت هزینه های غیر واقعی و دستکاری در فبوض صادره مبالغ هنگفتی را از مردم می گیرد. بنده از عناصر مخابرات هستم و به مردم اطلاع میدهم که بعضی ارقام قبوض تلفن همراه دستکاری شده و سپس پرینت شده و اعلام می شود
پیک نت 16 بهمن