۱۳۹۰ اسفند ۶, شنبه

:: دکتر محمد ملکی: این انتخابات باید تحریم فعال شود | در نظام ولایی مخالفت، پاسخش تنبیه است



میهن ـ فرزانه بذرپور: دکتر محمد ملکی اولین رئیس دانشگاه تهران بعد از انقلاب بود که با انقلاب فرهنگی و بسته شدن دانشگاه ها، از این سمت برکنار شد. آقای ملکی که اکنون ۷۸ سال دارد، از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۵ بدلیل اعتراض به انقلاب فرهنگی تحت سخت ترین شکنجه ها زندانی بود و بعدها بار دیگر در سال ۱۳۷۹ به همراه تعدادی از فعالان ملی – مذهبی دستگیر شد و مدتی را در زندان گذراند. بعد از حوادث انتخابات و کودتای دولت احمدی نژاد، دکتر ملکی هم بازداشت و به مدت ۷ ماه در زندان به سر برد. دادگاه انقلاب این فعال سیاسی باسابقه را به محاربه و همکاری با سازمان مجاهدین متهم و در دادگاهی غیرعلنی به یکسال حبس تعزیری محکوم کرد. با این فعال و مبارز با سابقه ملی، درباره جرم سیاسی و زندانی سیاسی در قبل و بعد از انقلاب گفتگویی کردیم که در پی می آید: آقای دکتر ملکی سالهاست که جرم سیاسی و زندانی سیاسی در ایران بی تعریف مانده است، آیا پیش از انقلاب نیز زندانی و جرم سیاسی به همین منوال بی تعریف بود و یا ضابطه دیگری داشت؟ آن موقع هم جرم سیاسی تعریف نداشت و با افرادی که خلاف امنیت ملی رفتار کرده اند با عنوان مجرمین سیاسی رفتار می شد. اگر تاریخ را مطالعه کنید در جریان دادگاههایی که در مورد مجاهدین خلق و یا گل سرخی و دیگران تشکیل می شد، بیشتر محاکمات در دادگاه نظامی محاکمه می کردند. اگر قرار بود به عنوان جرم سیاسی مطرح شود ، جایش در دادگاه نظامی نبود. در زمان شاه هم تا آنجایی که من می دانم جرم سیاسی تعریف نشده بود و افراد مخالفی که دستگیر می شدند، تمام آنها اتهامات ضد امنیتی داشتند. آیا عنوان زندانی سیاسی را برای آنها به کار می بردند؟ گاهی به کار می بردند و گاهی هم زندانیان امنیتی می گفتند اما در جامعه این عنوان به کار می رفت که اینها زندانیان سیاسی هستند ولی در حقیقت این را می خواهم بگویم که این تعریف زندانی سیاسی در آن موقع هم انجام نشده بود. اگر جرم سیاسی را تعریف میکردند ظوابط خاص خودش را داشت و نمی خواستند آن را اعمال کنند. انقلاب اسلامی با شعار آزادی شکل گرفت و وعده هایی که دیگر آن رفتارهای ساواک و زندانهای دوره شاه نخواهد بود ، به نظر شما چه طور شد که بعد از انقلاب هم جرم سیاسی بی تعریف ماند؟ یکی ازدلایل انقلاب مردم این بود که کاملا مشخص شود که اصولا افرادی که به دنبال استقلال و آزادی هستند ، اینها اگر بخواهند محاکمه شوند در دادگاههایی خاص محاکمه شوند ، اگر صحبت های آقای خمینی را شنیده باشید در اثنی انقلاب، همیشه این را مطرح می کردند و ایراد می گرفتند که بسیاری جرم سیاسی دارند و چرا در دادگاههای نظامی محاکمه صورت می گیرد. در ادامه وقتی نظام تغییر کرد و قانون اساسی نوشته شد، اصلی در قانون گنجانده شد که دادگاههایی که جرم سیاسی رابررسی می کنند باید علنی و در حضور هیات منصفه باشد و آخرش اضافه کردند که مشخصات دادگاه را قانون تعیین می کند. اما اصل درقانون اساسی این است که اصولا باید جرم سیاسی تعریف شود و در دادگاههای ویژه به آن رسیدگی شود ، متاسفانه این کار را نظام ولایی نکرد و بی توجه از آن گذشت و باز توجه نکردند و نمی خواستند این افراد را در دادگاههای علنی و با حضور هیات منصفه به کارشان رسیدگی کنند تا اینکه در دوره مجلس ششم یک لوایحی تهیه کردند و تعدادی از وکلا جرم سیاسی راتعریف کردند که این هم به جایی نرسید. آقای ملکی، چرا درباره زندانیان سیاسی از عناوینی چون محارب ، مخل امنیت ملی ، مفسد فی الارض و تشویش گر اذهان عمومی استفاده شده به جز جرم سیاسی ، حکومت چه ترسی ازاین عنوان دارد ؟ همان طور که گفتم در قانون اساسی درباره جرم سیاسی آمده است که باید به هیات منصفه و علنی باشد ، چون نمی خواهند این چنین دادگاهی را بر پا کنند ، از این عنوان ابا دارند. هیات منصفه که در یک چنین دادگاهی از آن صحبت شده ، نمایند ه قشرهای متنوع جامعه است ، مثل آنچه مدتی درباره مطبوعات بود و البته نه به طور صحیح و یه عده ای را انتخاب کرده بودند ، اما به هر حال وجود داشت. به خصوص حکومت نمی خواهد محاکمه این افراد علنی باشد و دلیلش اینکه افراد سیاسی علل فعالیتشان را مطرح می کنند و اینها دوست ندارند که مردم از نظرات این گروهها مطلع شوند و اینکه بدانند که آنها به چه دلیلی دستگیر و محاکمه شدند. اصولا حکومت باآگاه بودن مردم مشکل دارند، مردم که آگاه نباشند می توانند هر کاری کرد و هر اتهامی زد و فرد رابه عنوان جاسوس ، محارب و یک سری اصطلاحاتی مثل یاغی و منافق مجازات کنند. این حرفها اصطلاحاتی است که به تعبیر خودشان از مذهب گرفته اند ، درحالی که در مذهب هم اینگونه نبوده و سو استفاده می کنند. محارب در اسلام به چه کسی اطلاق میشود؟ و چطور یک مبارز سیاسی محارب یا منافق خوانده میشود درحالیکه این عناوین بار مذهبی و نه سیاسی دارد؟ محارب در قرآن به کسانی گفته می شود که با خدا و رسولش می جنگند. خب این شامل چه کسانی می شود، خدا که سرجایش است و رسول هم که فوت کرده است. اینها می آیند خودشان را جانشینان خدا و رسول اعلم می کنند و هر کسی که با اینها مخالفت می کند ، انتقاد می کند ، صحبت می کند ، این القاب را می چسبانند به او و فورا به عنوان محارب معرفی می کنند. یکی از مسائلی که در این مملکت بعد ازبرپایی به اصطلاح اسلامی مطرح شد مساله منافقین بود که یک گروه سیاسی خاصی را اسمش را عوض کردند و گذاشتند منافق. اولا منافق در قرآن تعریف خاص خودش را دارد، این کلمه قرآنی است درقرآن وقتی شما مراجعه کنید، منافق تعریف شده است. منافق کسی است که ادعای ایمان می کند اما در درون و دلش کافر است. این را معمولا با تعریفی که در قرآن است، منافقین کسانی هستند که دروغ می گویند و آنچه در باطن خودشان را عیان نمی کنند. در تمام قران که شما جستجو کنید هیچ جا پیدا نمی کنید که در مورد منافق مجازاتی تعیین شده باشد ، چه رسد به اعدام. در مورد منافقین حتی زندان هم مطرح نیست. اگر به سنت پیامبر هم نگاه کنیم می بینیم که پیامبر نسبت به منافقینی که در مدینه بودند و ظاهرا ادعای اسلام می کردند و در حقیقت چیز دیگری بودند، مثالی که در تواریخ می زنند ، “عبدالله بن اُ بی” است که ازمقامات مدینه بود که پس از هجرت پیامبر مسلمان شد ولی منافق بود و در تواریخ هست که وقتی عبدالله بن ابی فوت کرد ، پیامبر بر جنازه این فرد نماز خواند. آقای خمینی طبق آنچه آقای منتظری روایت کرده و اسناد و مدارکش را آورده است، ،در سال ۶۷ نامه می نویسد که منافقین را بکشید و امانشان ندهید. معلوم نیست بر طبق کدام نظر اسلامی این دستور را صادر می کند که این دستور هم منجر می شود به آن کشتار وحشتناک سال ۶۷٫ این را می خواهم عرض کنم که حکومتهای استبدادی به خصوص اگر استبداد دینی باشند مثل آنچه در ایران است ، تفاسیری دارند و از اسلام و دین سو استفاده می کنند و سعی می کنند ، مخالفین خودشان را نابود کنند. اگر اینها یک تعریفی داشته باشند از جرم سیاسی ، باید متهم را در دادگاه علنی بیاورند و متهم می تواند حرفش را بزند و هیات منصفه هم هست و آنجا محاکمه می کنند و می بینند آیا تطبیق می کند با آن حکمی که می خواهند برای او صادر کنند. در این صورت برای حاکمیت و برخوردش مشکل ایجاد می کند. الا ن ۳۳ سال از تصویب قانون اساسی گذشته و بعد از این همه سال هنوز یکی ازاصول مهم قانون اساسی تعریف نشده است، چون نمی خواهند این تعریف باشد. حالا رفتار نظام با باقی اصول قانون اساسی را هم به همین ترتیب بینید . هر چه به نفعش است اجرا می کند و خیلی از اصول اصلا اجر نمی شود. آقای ملکی شما درقبل و بعد از انقلاب زندان راتجربه کرده اید، اگر بخواهید قیاسی از این دو زندان داشته باشید چه تفاوتی در برخورد زندانبانان و روحیات زندانیان در این دو دوره تاریخی ارزیابی می کنید؟ البته این یک بحث مفصلی است ، من فقط اشاره می کنم که اولین باری که در نظام گذشته به زندان افتادم ، دوران دانشجویی بود و به دلیل توزیع اعلامیه ای که از سوی جبهه ملی دوم صادرشده بود دستگیر شدم و مرا به قزل قلعه بردند. قزل قلعه یک قسمت های انفردای داشت و من را به زندان انفرادی بردند، زندان کوچک بود ، تخت نداشت یک قسمت برجسته ای داشت که با آجر درست کرده بودند. اما برخورد زندانبانها با من خیلی با آنچه که من بعد از انقلاب دیدم متفاوت بود. ما در جایی که بودیم تقریبا اگر نگویم هر روز ، یک روز در میان یک پزشک ما را معاینه می کرد که مشکلی نداشته باشیم. خانواده ها می توانستند غذا و میوه بیاورند و به دست زندانی می رسید. من خاطرم هست که سلول روبروی من ، آقای سلامتیان زندانی بود. ما با هم حرف می زدیم و ما و ایشان و دیگر هم سلولیها هماهنگ ورزش می کردیم . ملاقاتها چه طور بود؟ خانواده ها می آمدند و می نشستند و ملاقات می کردند و از پشت شیشه و این حرفها نبود. می آمدند یک اتاقی بود در زندان و خانواده ها با هم ملاقات می کردند. تا سال پنجاه که مبارزات مسلحانه به اوج رسید برخوردها مودبانه بود. یادم می آید یک سرهنگ مولوی ، مسوول ساواک تهران بود که من را به خاطر حرفهایم درسر کلاس می زدم احضار کرده بود، خیلی مودبانه برخورد کرد. از سال پنجاه به بعد شرایط چگونه بود؟ از سال پنجاه به بعد و با اوج گیری مبارزات مسلحانه ، ساواک دست به خشونت زد و شکنجه ها پیش آمد. بعد از ماجرای سیاهکلف شکنجه و اذیت کردن زندانیان که بچه های مجاهد و فدایی را می دادند، بسیار شدید شد و این چند سالی ادامه داشت و بعد از سال ۵۶ کم شد و رفتار زندانبانان با زندانی ها خیلی آرامتر شد، در ان فضای باز کارتری، تا اینکه نظام تغییر کرد. پس از انقلاب ازچه برهه ای برخورد با زندانیان سیاسی آغاز شد؟ از همان سال ۵۷ گروههایی به نام حزب الله تشکیل شد که مخالفین را اذیت می کردند و به گروههای دگر اندیش حمله می کردند. من وقتی رییس دانشگاه بودم این ها را می دیدم که در دانشگاه می آمدند و اذیت می کردند و من مقاله ای نوشتم با عنوان چماق و چماق داری و بعد دیگر شروع شد. اذیت کردن گروههای مخالف و حمله کردن به سازمانها تا سال شصت دیگر فضا بسته شد و بنده هم در سال ۶۰ ، دوازده تیر ماه سال شصت ، به زندان رفتم و پنج سال زندان اوین و قزل حصار بودم. جاهای دیگر گفته ام که چه زندانی بود و چه اتفاقاتی افتاد و شکنجه ها و کشتارهایی اتفاق افتاد. متاسفانه این وضع تا امروز هم ادامه دارد و شما می بینید که مخالفین در زندان هستند و کهریزک و اوین راهمه در جریانش هستند و نسل سوم خودش شاهد بوده است. اما نسل ما ، نسل اول یکسری از این مسائل را شاهد بود ، نسل دوم نوع دیگری را تجربه کرد و حالا نسل سوم تجربه تازه ای پیدا می کند. به هر حال در نظام ولایی مخالفت برابر است با تنبیه . ببینید چه قدر مسخره است که دادستان تهران اعلام کرده که اگر کسی انتخابات راتحریم می کنند و دیگران را تشویق می کنند به تحریم تحت تعقیب قرار می دهند. کار ما به اینجا کشیده است که در یک انتخاباتی، کسی حق ندارد مخالفت کند و بگوید که رای نمی دهد و به دوستانش هم اعلام کند که به این دلیل رای نمی دهم. واقعا باید جوانها به فکر نجات مملکت بیفتند چون با این وضع در حال فروپاشی است و هر کس که ایران را دوست دارد باید تلاش کند. بدون خشونت و من معتقدم این حکومت است که خشونت می کند ، مردم چیزی ندارند و در شرایطی که کارد به استخوانشان می رسد مثل آن موقع در سال پنجاه و شصت اسلحه ای پیدا می کنند. این حکومت است که مردم را به خشونت می کشاند. آقای ملکی الان فضای جامعه را چگونه ارزیابی می کنید ، برخی معتقدند که زندانیان سیاسی در میان عامه جامعه فراموش شده اند؟ این بحث مفصلی می خواهد که چرا فراموش شده اند و قسمتی از مردم آنها را فراموش کرده اند. مردم ما باهوش هستند و حواسشان جمع است، متاسفانه مسائلی که پیش آمد در جریان سبز ک هیک جنبش مردمی بوده و متعلق به هیچ گروهی هم نبود ، یک عده آمدند و جنبش را منوپول خودشان کردند. من دیدم که در یکی از عکسهای دکتر شریعتی هم دست بند سبز بسته بودند ، این کارها صحیح نیست ، بله همه طرفدار سبزی و طراوت هستند، اما اینکه کسانی بیاند و همه را مصادره کنند و با برداشت خاص خودشان همه چیز را مصادره کنند غلط است. جنبش مردمی بود ، مردمی که کارد به استخوانشان رسیده بود، یکبار در زمان خاتمی آمدند و به آقای خاتمی در مقابل آقای ناطق نوری رای دادند و فکر کردند که در هر حال یک تحولی در جامعه ایجاد می شود و متاسفانه آقای خاتمی به رسالت و اندیشه خودش عمل نکرد. در انتخابات بعدی در سال ۸۴ چند نفری را صالح انتخاب کردند و در انتخابات سال ۸۸ آقای موسوی و کروبی وارد میدان شدند. شما فکر نکنید این جوانهایی که از میدان تجریش تا راه آهن ایستادند، عاشق چشم و ابروی این دونفر بودند و یا شیفته آقای موسوی بودند. بیشتر آنها شناختی ازآقای موسوی و کروبی نداشتند و تحت تاثیر همان احساساتی بودند که اول انقلاب ما هم درباره آقای خمینی داشتیم . آمدند و در انتخابات شرکت کردند تا حداقل مفری باشد از وضع موجود. بعد ازاینکه مبارزه شروع شد و مردم رایشان دزدیده شد و کودتای انتخاباتی شد- ازاول هم معلوم بود و من نوشتم که اصلا انتخابات آزاد وقتی از یک فیلتر می گذرد ، انتخابات آزاد نیست- در هر حال مردم تظاهراتی کردند و قبول باید کرد و وجدانا باید پذیرفت که همه گروهها بودند و البته به دلیل کم کاری یا ندانم کاری یا هر چه بوده ازسوی رهبران نمادین جنبش ، به تدریج سرد شد. من فکر می کنم یکی از دلایل این سردی این بود ، یکی این بود که آقایان مشخص نکردند که چه می خواهند و می گفتند اصلاح می خواهند در قالب نظام که بازگردند به دوره طلایی آقای خمینی و این دوره طلایی را هم مردم تجربه اش را داشتند. تجربه سی ساله نشان داده که در داخل نظام نمی توان اصلاحات کرد و این روش و راهی که پیش گرفتند راه غلطی بود. هر چه جلوتر آمدیم مردم را خانه نشین کرد. درزمان آقای خمینی یک سری شخصیت ها نامه نوشتند به آقای خمینی ، شخصیت هایی که در انقلاب شرکت داشتند و شناخته شده بودند ، اصلا پاسخی نداد. وقتی که رهبری اینگونه باشد و جوابی ندهد و اصلا اهمیتی نداد و در سخنرانی هاش هم حتی عکس العملی نشان نداد. خب ما در این شرایط زندگی می کنیم ، مردم دل به چی خوش بکنند. مردم چگونه وارد صحنه شوند و رای دهند. به نظر شما راه حل چیست؟ تنها راهی که از نظر خودم می دانم ، این است که باید این انتخابات تحریم شود و نه تحریمی که مردم در خانه بنشینند باید تحریم فعال شود و باید بیایند به خیابان و نشان دهند که اعتراض دارند و چهار تا نامه بنویسند و به در و دیوار بنویسند که این انتخابات قلابی است. روز انتخابات در پارکها و میدانها جمع شوند و نشان دهند که پای صندوقها نیستند. فکر می کنید الان چه جریانی این اعتبار را دارد که دعوت کننده مردم به این تحریم انتخاباتی باشد؟ آنچه تا الان دیدیم گرو ههای مختلفی چه در داخل و خارج از تحریم حمایت کردند ، این دعوت به تحریم را می توانند پیش ببرند با این شرط که وارد صحنه بشوند. من متاسفم این را بگویم که هنوز بسیاری از گروههای مدعی و مدافع آزادی هنوز موضعی نگرفته اند از ملی مذهبی ها تا جبهه ملی و نهضت آزادی هنوز موضعی نگرفتند. نیرو های اصلاح طلب هم عدم شرکت را مطرح کردند و متاسفانه ما اپو زیسیونی که واقعا اپوزیسیون باشد را نداریم و کسانی خودشان را مطرح کردند به عنوان اپو زیسیون که مرد میدان این کار نیستند. اما من امیدوار هستم که نسل جوان ، نسل دانشجو انهایی که وابسته به این گروه و آن گروه نیستند به میدان بیانید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر