۱۳۹۶ اردیبهشت ۲۳, شنبه

آتش زدن و بریدن زبان به گناه ایمان به دیانت بهایی


به گزارش بازداشت نوه شکر نسا و محمد حسین معصومی شرح شهادت پدربزرگ و مادر بزرگ خود را چنین تعریف می نماید: چند روز پیش یک ایمیل به دستم رسید که توش شرح شهادت پدر بزرگ و مادر بزرگم رو نوشته بود.تو این ایمیل نوشته شده بود که شرح شهادتشون به طور کامل در تاریخ ثبت نشده و تا نیمی از اون در کتابی به نام A Cry From Heart نوشته میلیام سیرز که از ایادیان امرالله بودند ثبت شده.تصمیم گرفتم به عنوان یکی از نوه هاشون شرح شهادتشون رو به طور کامل بنویسم تا اینکه از این طریق و با به اشتراک گذاشتنش توسط شما دوستان خوبم به نوعی اطلاع رسانی بشه: چندی بود که می خواستم قلم و کاغذی به دست گیرم و شرح یک قصه پر غصه را بر روی کاغذ بیاورم، ولی نمی دانم چرا قلم بر روی کاغذ قرار نمی گرفت، شاید حجب و حیا و یا شاید نکند با گفتن ماجرا باعث دلتنگی و شرم دیگران شوم. تاریخ امر مبارک از ابتدا شاهد جانفشانی و رشادت مومنین مخلص جمال قدم بوده است.رشادتهایی که توسط شیر زنان و دلاور مردان جمال اقدس ابهی هر یک پس از دیگری اتفاق افتاد و برگ زرینی را در تاریخ امر رقم زد و موجب حیرت همگان از همان ابتدا شد.امر مبارک حضرتش با این حماسه ها هر لحظه و هر ساعت استوار تر از قبل شد و نهالی که به دست مقتدرش کاشته شده بود با خون مومنین ابیاری گشت و به درختی تنومند تبدیل شد.حال این درخت که با قطره قطره خون مخلص ترین بندگان خداوند به درختی بارور تبدیل گشته به دست ما رسیده است و هر یک از ما باید بدانیم که چه وظیفه خطیری را بر عهده داریم.شاید این داستان که در زمانی نه چندان دور از زمان ما اتفاق افتاده است تلنگری باشد تا به خود اییم و ببینیم که کی هستیم؟برای چه به این دنیا امده ایم؟و مقصد و مقصودمان از بهایی بودن و بهایی ماندن چیست؟ نوک روستاییست از توابع شهرستان بیرجند واقع در استان خراسان جنوبی. نُوک ده کوچکی است با جمعیت کم که ساکنان آن سالیان سال به کشاورزی و دامداری مشغول هستند. اهالی اغلب همدیگر را می شناسند یا از طریق فامیلی و نسبی و یا از طرق دیگر. دو مرغ عاشق به نام های شکر نسا و محمد حسین معصومی در این روستا زندگی میکردند.این دو نفر از زمانی که ندای یا رب الاعلی را اصغاء نمودند در راه خدمت به امرش لبیک گفتند.شکرنسا و محمد حسین از مردم ان دیار اذیت و ازار فراوانی دیدند و همیشه برای هدایتشان دعا میکردند.از طرفی در بین مردم ان منطقه به صداقت و امانت داری و درست کاری شهره خاص و عام بودند،طوری که هر گاه در بین اهالی مشکلی پیش می امد از محمد حسین میخواستند میانجی گری کند و مشکل را بر طرف نماید و همه نیز حرف او را قبول میکردند. در تاریخ دوم اذر ماه سال ۱۳۵۹ دست سرنوشت مسیر ان دو را در شرف تغییری عظیم قرار داد.انگار خداوند تحمل دوری ان دو بنده راستین خود را نداشت و برایشان این گونه رقم زده بود که در ان روز انان را نزد خود بخواند. اری،در روز دوم اذر ماه سال ۱۳۵۹ شکر نسا و محمد حسین پس از فراقت از کار سخت و طاقت فرسای روزانه به خانه بازگشتند.پس از زدودن غبار راه و تلاوت ادعیه و مناجات که هیچ گاه در خانه انها فراموش نمیشد،چای دم کردند و بساط شام مختصری را فراهم اوردند،غافل از این که این اخرین شامیست که در کنار یکدیگر خواهند بود. محمد حسین بر ان شد تا برای دادن علوفه به چهار پایان و احشام به حیاط پایین خانه برود.در انجا متوجه رفت و امدهای مشکوکی بر روی پشت بام شد.شصتش خبر دار شد که عده ای مثل همیشه به تحریک یکی از علما قصد اذیت و ازارشان را دارند. فوری وارد طویله گاو ها شد و از پنجره ای که برای تمیز کردن و بیرون ریختن اشغال های کف طویله تعبیه کرده بود،قصد خارج شدن از خانه برای اوردن کمک کرد.سنگ چین های پنجره را به ارامی برداشت تا از پنجره خارج شود،اما تا سر نازنینش را از پنجره بیرون اورد،ان غافلان از خدا بی خبر که خانه را محاصره کرده و عده ای هم پشت پنجره به کمین ایستاده بودند،با کلنگ انچنان بر قسمت پایین سرش کوفتند که دیوار خانه روبرو تا ارتفاع ۲ متری از قطرات خونش رنگین شد.سپس او را بیرون اوردند با طناب پاهایش را بستند و کشان کشان حدود ۱۰ متر بر روی زمین کشاندند و در کنج دیواری بر روی او هیزم ریختند و اتشش زدند.محمد حسین دستش را به دیوار گرفت تا بلند شود اما دیگر تنه مجروحش یارای بلند شدن نداشت.باز او تسلیم نشد،سنگی برداشت و به خانه همسایه انداخت تا شاید کسی برای کمک به سوی او و همسرش بشتابد. در این بین عده ای به سراغ شکر نسا رفته بودند.ابتدا او را مفصل در اطاقش کتک زدند و سپس درب چوبی بزرگی را بر روی او گذاشتند ،دست و پایش را با طناب بستند و نفت چراغی را که گرما بخش شبهای سرد زمستانیشان بود را بر رویش ریختند و او را نیز اتش زدند. دیگر چه بگویم؟!نمیدانم این از خدا بیخبران از خشم و غضب الهی ترسی نداشتند که بر هیکل نیمه جان محمد حسین هم رحم نکردند و دوباره چندین متر او را بر روی زمین کشاندند و در جوی ابی انداختند و دوباره اتش زدند...دور او ایستاده بودند تا از حرارت اتشی که علتش سوختن پیکر یکی از بندگان عزیز جمال مبارک در ان بود،گرم شوند...گویی در سینه انان ،قلب،جای خود را به سنگی داده بود که ذره ای مهر و عطوفت و رحم در ان رسوخ نکرده بود. اما شکر نسا تسلیم نشد.طنابها بر اثر حرارت اتش اب شدند و او خود را از اتش رهایی داد.کت محمد حسین را با دستان نیمه سوخته اش بر روی دوشش انداخت و از خانه بیرون امد تا به دنبال شوهرش بگردد و ببیند چه بلایی بر سر شریک لحظه لحظه های زندگیش امده است.ابتدا به در خانه همسایه رفت تا فانوسی قرض بگیرد اما همسایگان که همگی اگاه بودند که دارد چه اتفاق می افتد،از ترس جانشان حتی از دادن یک فانوس هم دریغ میکردند.شکر نسا توانست پس از اصرار و تلاش فراوان یک فانوس از انان بگیرد و در کوچه های سرد و تاریک روستای نوک به دنبال محمد حسین بگردد.ناگهان چشم ان جاهلان به شکر نسا افتاد.او را گرفتند و به خانه بازگرداندند و در انجا به طرز وحشیانه ای کتک زدند،به طوری که یک طرف بدنش بر اثر ضربات وارده فلج شده بود.سپس با قند شکن زبانش را از حلقومش بیرون کشیدند که اگر زنده بماند در دادگاه و یا هر جای دیگر نتواند شرح دهد که چه بر سرشان اورده اند.بعد او را در کنج خانه رها کردند و رفتند و به گمان خویش تصور میکردند که کار مفیدی انجام داده اند و اجر و پاداشی از طرف خداوند برایشان مقدر است. محمد حسین در بامدادهمان روز به ملکوت ابهی شتافت تا دیگر بیشتر از این زجر نکشد و پیکر بی جانش تا صبح در خاکستر و اتش سوخت... شکرنسا هم در کنج خانه،ان شب ظلمانی را به صبح رسانید و تا صبح برای هدایت تک تک این افراد دعا کرد و پس از یک هفته در بیمارستان به ملکوت اعلی شتافت و او نیز به مقام رفیع شهادت نائل امد.گویی تحمل دوری محمد حسین و ماندن در این دنیای ظلمانی را نداشت. از اقتران این دو نفس مقدس ۵ فرزند به نام های ولی الله، ضیاءاالحق، حوا؛ سعید و سهیلا حاصل که همگی در ظل امر، و کوشا در راه ابلاغ امر مبارک میباشند. باشد که هر یک از ما به وظیفه خود عامل باشیم... به کدام مذهب است این به کدام ملت است این که کشند عاشقی را که تو عاشقم چرائی؟ منبع: بازداشت

۱ نظر:

  1. آزادی مذهب درکشوربایدوجودداشته باشد.هیچ کس حق نداردبه زورشلاق زندان شکنجه دینی رابه کسی تحمیل کند .مردم بایدآزادباشنددرانتخاب دین . خداوندمیگوید لااکراه فی دین . وقتیکه به بلوغ رسیدی تحقیق وتفحص بکن هردینی که منافع توراتامین میکندان دین رابپذیرولی به ان دین مومئن باش .زورگوئی آخوندهاغلط است .

    پاسخحذف