۱۳۹۴ مهر ۲۲, چهارشنبه

بیست ؛ ما نمیدانیم این مصاحبه ساختگی ، سفارشی یا مبتنی بر واقعیات است ولی آنچه روشن


بیست ؛ ما نمیدانیم این مصاحبه ساختگی ، سفارشی یا مبتنی بر واقعیات است ولی آنچه روشن میباشد ایشان با آگاهی از اخبار پیرامون خود و با توجه گسترش فعالیت هایش در داخل کشور، علاقمند هستند مردم اطلاعات درست تر ! از بابک زنجانی داشته باشند بابک زنجانی در گفتگو با هفته نامه «آسمان» روایت جالبی از روزهای سربازی و کار برای رئیس کل بانک مرکزی بازگو کرده است. روزهایی که مقدمه میلیاردر شدن او بود. این بخش از گفتگوی زنجانی با هفته نامه آسمان را بخوانید: شما در جایی گفته بودید که در بانک مرکزی سربازی کرده اید و راننده رئیس کل بانک مرکزی بودید. سرباز رئیس کل بانک مرکزی شدن کار ساده ای نیست. قبول دارید؟ لطفا صادقانه بگویید: صادقانه می گویم زمانی که به سربازی رفتم در سپاه تقسیم شدم من را به اردکان یزد فرستادند. سه ماه اول آموزشی ام آنجا بود. از آنجا به پادگان ولیعصر تهران منتقل شدم. در بین سربازها، مرتب تر بودم و تمیزتر می نوشتم بنابراین من را به قرارگاه فرماندهی سپاه فرستادند. حدود ۱۴-۱۳ ماه آنجا بودم. زمانی که در آن مجموعه بودم یادم هست آقای هاشمی رفسنجانی برای بازدید به آنجا آمدند، گفتند تعدادی سرباز برای ریاست جمهوری، بانک مرکزی و جاهای مختلف انتخاب کنید. چون تک پسر بودم مرا به تهران منتقل کردند وقتی به عنوان سرباز به بانک مرکزی رفتم، گفتند شما باید به عنوان راننده آقای نوربخش را جابجا کنید. ابتدا سرباز بانک مرکزی بودم و آقای دکتر نوربخش رانده دیگری داشتند. بعد از او من راننده آقای نوربخش شدم. آخر خدمت سربازی ام بود حدود ۵ ماه مانده بود. وقتی مرا به دفتر آقای دکتر نوربخش فرستادند من در آنجا کار ثبت نامه ها را انجام می دادم نامه ای می آمد ثبت می کردم و در کارتابل می گذاشتم و مرتب می کردم بعد رانندگی هم می کردم جایی اگر می رفتند می بردمشان تا این که خدمت سربازی ام تمام شد. زمانی که خدمت سربازی ام تمام شد آقای نوربخش گفتند می خواهی چکارکنی؟ اگر بخواهی می توانی این جا بمانی. پاسخ شما به دکتر نور بخش چه بود؟ من گفتم نمی مانم؛ کارت هایشان را دارم آن موقع هر کسی را نمی گذاشتند به آن زیرزمین برود چون آنجا بورس شده بود و نمی گذاشتند دلال ها آنجا بروند. باید مغازه دار بودی یا کارت داشتی من هنوز کارت آن موقع را دارم. وقتی خدمت سربازی ام تمام شد آقای نوربخش ۵-۴ جا را انتخاب کرده بود و برای کنترل بازار به آنها دلار می داد تا در بازار پخش کنند. آن وقت ها دلار رسمی ۳۰۰ تومان بود و بیرون قیمت دلار در حال رشد بود و همه می گفتند ارزش یک دلار می خواهد معادل یک هزار تومانی شود. خاطرم هست مردم می رفتند شب تا صبح در صف بانک ها می خوابیدند تا دلار بگیرند و در بازار آزاد بفروشند به خاطر اینکه قیمت دلار بالا نرود آقای نوربخش به من گفت شما هم بیا در این مجموعه هایی که دارند کار می کنند (دلار تزریق می کنند) و ۴ یا ۵ نفر بودند کار کن به من اعتماد پیدا کرده بود. اولین ارزی که از بانک مرکزی برای توزیع در بازار گرفتید تا قیمت دلار کنترل شود چقدر بود؟ ۱۷ میلیون دلار. اولین کارمزدی هم که گرفتم ۱۷ میلیون تومان بود. با آن پول هم یک دفتر در میرداماد خریدم. چند وقت یک بار از بانک مرکزی دلار می گرفتید؟ هر روز می گرفتم. دلارها را در بانک مرکزی می گرفتم و در بازار می فروختم و پول ریالی اش را به بانک واریز می کردم. اینکه دلارها را با این کارمزد به شما می دادند خوش یک رانت نبود؟ چرا به بقیه دلار نمی دادند؟ روزی ۱۷ میلیون تومانم کارمزد رقم کوچکی نبود. نمی دانم. وقتی خدا بخواهد کاری برای کسی انجام شود می شو. آقای دکتر نوربخش که انسان رانتی نبودند، اگر ایشان می خواست رانتی بدهد به کسی رانت می داد که منافعی برایش داشته باشد. بعد از فوت مرحوم نوربخش و بانک مرکزی چکار کردید؟ آن موقع بررسی کرده بودم متوجه شده بودم که در بین کسانی که پول های زیادی می آورند «سالامبور» فروش ها (کسانی که پوست گوسفند می فروشند)، ارزهای زیادی به داخل کشور می آورند. مثلاً چه ارقامی؟ از ۱۰ میلیون دلار گرفته تا ۳۰ میلیون دلار. آنها پوست گوسفند را جمع می کردند و به خارج از کشور می بردند. در ترکیه و ایتالیا می فروختند و پولش را به داخل کشور می آوردند. آن زمان با یکی از این “سالامبور” فروش ها آشنا شدم. گفتم این کار چطور است گفت چرا شما کار ارزی می کنید بیا در کار سالامبور کار خوبی است. از چند نفر دیگر که آن پول ها را برای توزیع می گرفتند سه نفرشان تا مدت ها در زندان بودند چون ما اول باید ارز به حساب می ریختیم تا آنها تومانش را به ما می داند. آن سه نفر ارز را به حساب کسی ریخته بودند که پولشان را نداده بودند. مثلاً شخصی به نام … (نامش را می برد) که زمانی در کیش هم هتل داشت. پول سنگینی (ارز) به حساب شخصی ریخته بود. آن نفر هم ارز را برداشته بود و رفته بود. حالا تا برود شکایت کند و پول را بگیرد خودش را به زندان برده بودند. یا بعضی از آنها می آمدند و دفترچه باز می کردند تا سود بانکی اش را بگیرند و به صورت هفتگی با بانک مرکزی تسویه می کردند. من یادم هست آن وقت ها با این آقایان صحبت می کردم که این کارشان حلال نیست چون پول خود بانک را در بانک می گذاشتند و بهره می گرفتند. حالا برگردیم به همان دوره «سالامبور» فروشی شما من در آن موقع پوست گوسفندها را می خریدم و می دادم دباغی می کردند. بعد تبدیل به طبقه بندی های مختلف می شد و آنها را صادر می کردم. چقدر پوست گوسفند توانستید جمع کنید؟ آن زمان حدود ۵ هزار پوست جمع کردم. هر پوست حدود ۵۰۰ تا ۶۰۰ تومان قیمت داشت دلار هم به ۹۰۰ تومان رسیده بود. پوست ها را به کجا می فروختید؟ به ترکیه. اما حتی خریدارها را نمی شناختم خیلی ریسکی کار می کردم فقط شنیده بودم در ترکیه کسی هست که «سالامبور»های ایرانی را می خرد. چون می دیدم همه سالامبورهایشان را برای او می فرستند فکر کردم خوب است من هم سالامبورهایم را برای او بفرستم. یک روز به ایشان تلفن زدم و گفتم از ایران زنگ می زنم و می خواهم سالامبورهایم را به شما بفروشم. ایشان اول گفت که سالامبورهایم را نمی خرد اما آنقدر پافشاری کردم تا بالاخره پذیرفت تا از من هم بار بردارد. از فروش سالامبورها چقدر سود کردید؟ در اولین کانتینری که به ترکیه فرستادم هر سالامبور برایم نیم دلار(حدود ۵۰۰ تومان) تمام شده بود و در آنجا ۱۹ تا ۲۰ دلار فروخته شد. پولم یکدفعه چندین برابر شد. کارم را به ۵ هزار پوست شروع کردم. وقتی دیدم کار قشنگ و خوب است در نزدیکی ورامین کارخانه ای را اجاره کردم. از این طرف و آن طرف کشور پوست می خریدم و پس از دباغی صادر می کردم این کار سودهای زیادی برایم درست می کرد. هنوز از طرف کسی یا جایی پشتیبانی نمی شدید؟ سفارش و توصیه ای نداشتید؟ پوست خریدن که دیگر سفارش و توصیه نمی خواهد کارم تا سال ۱۹۹۶ خیلی خوب پیش می رفت. اما بعد از آن ورشکست شدم و به زندان افتادم.

۱۳۹۴ مهر ۱۰, جمعه

همصدایی سپاه و احمدی نژاد برای تطهیر بابک زنجانی: دروغگویان ایران! متحد شوید


» انتشار ناگهانی نامه قدیمی متهم بزرگترین فساد تاریخ ایران در آستانه دادگاه چهارشنبه, ۸ مهر, ۱۳۹۴ چکیده : بابک زنجانی دست پرورده نظام فکری دولت احمدی نژاد همچون رییس خود این بار هم فرار به جلو را انتخاب کرده است و انتشار این نامه در این زمان توسط رسانه ای همچون خبرگزاری فارس که پیشینه مشخصی دارد نشان از آن دارد که خط دهی از یک جا انجام می پذیرد... کلمه – نیما ارجمند بابک زنجانی دست پرورده مکتب محمود احمدی نژاد است. فرزند خلف سیستمی که دروغ کاشت و فساد درو کرد. تابلوی یک فساد سیستماتیک. دستان آلوده ای که بابک زنجانی سپر بلای آنان شده است این روزها تمام توان خود را به کار بسته اند تا شاید مولود خلف شان را نجات دهند. فرزندی که پس از دو سال حبس هنوز صاحبان دستان پنهان را لو نداده است. شش تیم از زبده ترین وکلای دادگستری بر پرونده بزرگترین متهم فساد اقتصادی ایران گمارده شده اند تا شاید راه فراری پیدا شود. آخرین تیر ترکش آنان را تیم رسانه ای شان رها کرد. خبرگزاری فارس وابسته به سپاه در فاصله پنج روز مانده به برگزاری دادگاه نامه بابک زنجانی خطاب به رییس جمهور را منتشر کرد. نامه ای که مرداد ماه گذشته نوشته شده بود. بابک زنجانی دست پرورده نظام فکری دولت احمدی نژاد همچون رییس خود این بار هم فرار به جلو را انتخاب کرده است و انتشار این نامه در این زمان توسط رسانه ای همچون خبرگزاری فارس که پیشینه مشخصی دارد نشان از آن دارد که خط دهی از یک جا انجام می پذیرد. این بار رسانه سپاه نامه دو ماه پیش متهم فساد بزرگ اقتصادی را طعمه قرار داده است برای به چالش کشاندن کسانی که افشاکننده فسادهای میلیارد دلاری هستند. همان زمان که ابعاد فساد دولت پاکدست محمود احمدی نژاد روشن و رسانه ای شد و هر روز پرونده اختلاس چند هزار میلیارد تومانی و دلاری و یورویی آشکار می شد، رییس دولت وقت هم همین راه گریز را انتخاب کرد و آن متهم کردن افشا کننده بود. بابک زنجانی هم در نامه خود همین سیاست را پیش گرفته است، فقط اندکی با چاشنی مظلوم نمایی در برخی بخش های نامه. او در بخشی از نامه خود آورده است که : “متأسفانه معاون اول محترم ریاست بارها در اذهان عمومی به اینجانب بی احترامی های زیادی می کند و این امر لایق تراز کردن یک دولت یا یک انسان عادی نیست و جاه و مقام این معاونت حفظ حرمت مردم است. ایشان بارها اینجانب را به فساد در دولت قبل، ارتباط با افرادی که دنبال پشت پرده آن می گردد، می باشد و جدیداً اینجانب را گردن کلفت عنوان نموده است که این صحبت ها در شأن یک معاون اول نیست. جناب رئیس جمهور من در زندانم و دادسرا در حال رسیدگی پرونده است، من چه گردن کلفتی می توانم بکنم؟ وقتی فسادی وجود ندارد، من چرا باید نام افرادی را ببرم و آنها و زندگی آنها را نابود کنم؟” این سخنان را بگذارید در کنار سخنان اخیر محمود احمدی نژاد که همین هفته گذشته در سخنرانی خود در مسجد محمدیه گفته بود: “من دعایی می‌کنم و شما بلند بگویید آمین: ان‌شاء‌الله دوره مال مردم‌خوری به سر خواهد آمد.” واژه ها هم در دولت احمدی نژاد تغییر معنا داده اند. مال مردم خوری، پاکدستی، خادم ملت و… . برای همین است که بابک زنجانی رانت خواری و خیانت در امانت بیت المال را فساد نمی داند و طلبکارانه در نامه اش ادامه می دهد: “یک کار اقتصادی شده که منجر به ابهاماتی برای شما شده است و من موظفم ابهامات را حل کنم و این کار در حال انجام است. در اصل مجموعه شما دنبال یک زیاده خواهی است و اسم آن را فساد من نامیده.” بابک زنجانی خوب درس پس می دهد در مکتبی که آموخته بهترین دفاع حمله است و از دروغ گفتن دریغ نکن، زیرا وجود زنجانی در چنین سیستمی، زاییده همان دروغ بزرگ است. بابک زنجانی در نامه خود می گوید که باید ابهامات را برطرف کند اما اگر چنین بود روند پرونده چنین باقی می ماند؟ پرونده ای که نام بزرگترین فساد اقتصادی تاریخ ایران را یدک می کشد. این پرونده فقط یک متهم دارد. این متهم در زندانی است که تنها بازجویان و مسوولان زندان با او در تماس هستند. او ایزوله کامل است حتی به نمایندگان اجازه ملاقات با او را نداده اند. مصطفی پورمحمدی وزیر دادگستری همین چندی پیش در جمع خبرنگاران گفته بود: “اجازه دهید دادگاه شروع شود؛ این یکی از چالش های دادرسی ما در زمان کنونی است که البته دوستان و همکاران قضایی حتما به این نکات توجه دارند و حتما به او تفهیم شده که ندادن اطلاعات او را به خطر نزدیک تر می کند نه دادن اطلاعات. اگر امید نجات یا تخفیفی هم بخواهد داشته باشد با همکاری و دادن اطلاعات فراهم خواهد شد. مگر اینکه عده ای از دادن و افشای اطلاعات نگران باشند و از کانال هایی بتوانند به او القا کنند که مثلا راه نجات تو در ندادن اطلاعات است؛ و حتما دوستان ما در این جهت تدبیر مناسب خود را داشتند و خواهند داشت.” وزیر دادگستری به خوبی می دانست که همان دستان آلوده خط را به دست پرورده خود داده اند که سکوت تنها راه حل است. آنوقت بابک زنجانی از ابهام زدایی سخن می گوید؟ بابک زنجانی در بخش دیگری از نامه خود به نظر می رسد ناخواسته به نکته ای اشاره کرده است که شاید می شد سرنخی باشد برای کسانی که جویای حقیقت هستند. او در نامه نوشته: “من هیچ وقت با وزارت نفت معامله نکرده‌ام؛ یک مجموعه نفتی در خارج نفت فروخته و پول آن را در حسابی که معرفی کرده، دریافت کرده و به واسطه آن پول بلوکه شده و حال که دولت عوض شده به زور می گوید پول را دوباره پرداخت کن، چون صاحب بانک و سهامدار من می باشم. وزارت نفت مگر بارش را به من داده که از من طلب می کند؟ باری در اختیار شرکت خارجی خود گذاشته و آن هم پولش را دریافت کرده، می توانست در بانکی دیگر وصول کند، حال که تحریم شده من مقصرم؟” این روزها دیگر کمتر کسی است که نداند در روزهایی که تحریم ها و قطعنامه ها ورق پاره هایی بیش نبودند مافیای خرید و فروش نفت در دستان مافیای نفتی بود که نام بزرگترین نهاد امنیتی و نظامی کشور را با خود یدک می کشد. بابک زنجانی استثنا این بار را راست می گوید او با وزارت نفت معامله ای نداشته است. مافیای نفت را میان همان دستان آلوده که هم رسانه دارند هم شرکت و هم اسکله غیرقانونی باید جست و جو کرد. بابک زنجانی با نام کامل بابک مرتضی زنجانی تنها متهم سنگین ترین پرونده فساد مالی که تنها در یک فقره از پرونده ها بدهی بیش از دو و نیم میلیارد یورو به وزارت نفت و بانک مرکزی را دارد تنها روانه دادگاه می شود تا همدستانش همچنان در حاشیه امن بمانند. اما دادگاه سه روز دیگر آزمون بزرگ قوه قضایی کشور هم به شمار می رود. سیستمی که در کفه ترازویش چندان تراز نیست. کلمه