۱۳۹۱ آذر ۷, سه‌شنبه

تا پیش از تبدیل شدن "مورسی" به "خامنه ای" مصریها ریختند به خیابان، تا گربه حکم حکومتی را دم حجله بکشند!



در مصر، این کشور بهار عربی دیده چه میگذرد؟ رئیس جمهورش  خواسته  حکم حکومتی در کشورش صادر کند. همین ! ببینید مردم چه می کنند و چه کردند. اعتراضات خیابانی با سرعت و شجاعت راه انداخته و رئیس جمهور را مورد انتقاد شدید قرارداده اند و دفتر حزب طرفدار ایشان را به آتش کشیده اند یعنی با تمام توان و قوا پاسدار  دستاورد نیمچه آزادی بهار عربی هستند. چنان که حکومت ایران هم ترسید خبر این خیزش علیه حکم حکومتی را زیاد پوشش خبری بدهد وسعی کرد لای ریش و سبیلی در کند!
حالاه ببینید در کشور ما وقتی حکم حکومتی حق نمایندگان مجلس را سلب میکند آب از آب تکان نمیخورد. البته بنده نمیدانم این حکم حکومتی که در کشور ما متداول شده به تصویب کی رسیده و این فرا قانونی با چه استدلالی فرا راه حکومت قانون وحکومت و مردم قرار گرفته است . مگر اینکه بگوییم هرگز در کشور ما مردم و یا قانون اصلا بحساب نمیایند و نمایندگان هم هرگز نماینده ملت نیستند. وقتی ساز و کارها طوری است که حقوق مجلس نا دیده گرفته میشود تکلیف حقوق مردم معلوم است. عده ای از این نمایندگان که انحرافاتی از دولت دیده اند خواسته اند به شیوه  معمول از دولت سوال کنند. توجه فرمایید فقط سوال کنند که مثلا چرا در بانکها در بیمه و در سازمانهای دولتی دزدی شده و یا وجوه آنچنانی نا پدید گردیده ومردم در تنگنای اقتصادی قرار دارند. برای این ادعای خود  مدتها وقت مردم  و مجلس صرف کرده اند، اما تمام رشته ها با حکم حکومتی پنبه شد . مردم مصر که آخر خط را حدس زده بودند، پیش از آن که رئیس جمهورشان "مورسی" تبدیل به علی خامنه ای شود، ریختند به خیابان!
م -  خیری
پیک نت   6  آذر

۱۳۹۱ آذر ۴, شنبه

گفتگو با علی فلاحیان وزیر اسبق اطلاعات مجلس نهم نتوانست جلوی احمدی نژاد را بگیرد!


هفته نامه "تجارت فردا" با "علی فلاحیان" وزیر اسبق اطلاعات که متهم با انواع جنایات است و می خواهد یکبار دیگر بخت خود را برای رئیس جمهور شدن آزمایش کند گفتگو کرده است . علی فلاحیان جنایکاری برای همه فصول : نقل ازعلیرضانوریزاده.
علی فلاحیان در انتخابات دوره دوم ریاست جمهوری محمد خاتمی یکی از 10 کاندیدائی بود که برای شکستن آراء خود را با سمبل "گل آفتابگردان" نامزد ریاست جمهوری اعلام کرد. طبیعی بود که کسی به او رای نمی دهد و نداد. علی فلاحیان در این مصاحبه ضمن تکذیب یکسویه و بدون محکمه اتهاماتی که در زمینه جنایت و مسائل مالی متوجه اوست، نقطه نظراتی را دراین گفتگو مطرح کرده است که با توجه به حضورش در مجلس خبرگان رهبری این نقطه نظرات خواندنی و دانستنی است زیرا از مسائل داخل مجلس خبرگان مگر اینگونه کسی باخبر شود.
این این مصاحبه سه موضوع را برگزیده ایم که می خوانید:

پول بانک مرکزی را بیرون کشیدند

کسانی هستند که در بازار یک میلیون تا 10 میلیون دلار می‌آورند و بازار را به هم می‌ریزند. به همین دلیل من با بورس ارز مخالفت کردم. اینها می‌آیند با این کارشان قیمت دلار را بالا پایین می‌برند. اینها اخلالگر بازار هستند و هیچ کشوری اجازه نمی‌دهد که اخلالگر در بازار کار کند. اگر  بخواهیم قیمت ارز را پایین بیاوریم باید مرزها را ببندیم تا جلو قاچاق را بگیریم. یا مثلاً وقتی تحریم هستیم چرا باید قانون تجارت جهانی را اجرا کنیم؟
وقتی خواستند یارانه بدهند من سخنرانی کردم در خبرگان. اینها از بودجه وزارتخانه‌ها پول برداشتند و یارانه به مردم دادند و حتی سه ماه زودتر دادند و حتی بیشتر از رقم مصوب دادند. اینها پول نداشتند، گفتند از بودجه فلان وزارتخانه برمی‌داریم و بعداً از فروش نفت و گاز جایگزین می‌کنیم اما بعد نشد و کم آمد، بعدش آمدند حدود 10 هزار - میلیارد تومان - از بانک مرکزی پول برداشتند. چرا مجلس از اول نظارت نکرد؟ مجلس مسوول است.

استیضاح احمدی نژاد

استیضاح چیه؟ الکی است. یا اینها ناظر بر حسن اجرای قانون هستند یا نیستند. یا مجلس در راس امور است یا نیست. باید از ریز و درشت کار دولت خبر داشته باشند. بگویند آقا ما این کارت را تصویب نکردیم. آقای احمدی‌نژاد یا باید مصوبه مجلس داشته باشد یا اجازه رهبری داشته باشد. باید به بهمنی می‌گفتند آقا پول نده؛ اگر بدهی، همین الان پرونده برایت می‌کنیم می‌فرستیمت دادگاه؛ چون نمی‌تواند خلاف قانون کند.
این مجلس مهم‌ترین کارش این بود که جلو احمدی‌نژاد را بگیرد. این نماینده اگر ناتوان است باید استعفا بدهد اما این کار نکردند و تورم را به کشور تحمیل کردند. حالا راه‌حل این است که دولت 60 هزار میلیارد تومان به بانک مرکزی بدهی دارد حداقل نصفش را برگرداند به بانک مرکزی. تا حداقل قرض به بانک مرکزی پنج درصد تولید ناخالص ملی باشد نه 10 درصد.
کلاه سرمان گذاشتند که سه وزارتخانه را ادغام کردیم. اینها می‌آیند یک وزیری که نمی‌توانست یک وزارتخانه را اداره کند مسوول دو وزارتخانه می‌کنند بعد اسمش را می‌گذارند کوچک‌سازی دولت.

مصالحه اتمی

دنیا پذیرفته که خر ایران از روی پل گذشته.بله؛ همین الان هم توقف غنی‌سازی کنیم مشکلی نیست. ایران دانش غنی‌سازی را می‌خواست که الان در اختیار دارد. حتی اگر آنها به ما حمله کنند. ما می‌خواستیم به جایی برسیم که از این جهت خاطرمان جمع شود. ما به این مرحله رسیدیم و تحمل تحریم هم کردیم.  لازم نداریم 20 درصد غنی‌سازی کنیم یا نه؛ چون دانشش را داریم. اینها هم از همین ناراحتند.ایران الان هر توافقی بکند در موضع ضعف نیست. برای همین هم آنها با پیشنهادهای ما موافقت نمی‌کنند. بدجنس‌ها می‌دانند ایران توانایی دارد.
 پیک نت   2  آذر

۱۳۹۱ آبان ۳۰, سه‌شنبه

گفتگوئی کم نظیر با یک "شرخر" در تهران قدر این امنیتی که دست "شرخر"هاست بدانید


این گفتگوئی است با یک "شرخر" در تهران که در "تجارت فردا" منتشر شده است. در یک جمله "بی نظیر است." شاید گفتگو کننده سوال های حرفه ای نکرده باشد، اما بی تردید تلاش او برای پیدا کردن یک "شرخر" و مصاحبه با او، نشاندهنده استعداد حرفه ای او برای روزنامه نگاری است.
رهبر جمهوری اسلامی، در آخرین سخنرانی خود، در ارتباط با نامه نگاری میان روسای سه قوه، خطاب به مسئولان حکومتی اخطار کرد، مسئولان تا انتخابات ریاست جمهوری گریبان هم را نگیرند و تشنج ایجاد نکنند و در ادامه همین اخطار گفت: "قدر این امنیتی که داریم را بدانید!"
گفتگوئی که در ادامه می خوانید، به عیان نشان میدهد آن امنیتی که آقای خامنه ای می گوید "قدر" آن را بدانید، امنیتی است که پس از کودتای 22 خرداد 88 برای خود و اطرافیان و منصوبان خویش فرض کرده است، والا امنیت چون بخت از سر ملت ایران پریده است. "اسمال شرخر" ساده و روان می گوید وضع مملکت از چه قرار است و پلیس و نیروی انتظامی، قوه قضائیه و دادگاه ها، تشکیلات تو در توی امنیتی  و خلاصه همه ارگان های حکومتی تبدیل شده اند به حافظ امنیت قایق شکسته ای که آقای خامنه ای در آن نشسته است و می خواهد آن را با سوخت اتمی به ساحل نجات برساند. تمام این ارگان ها در خدمت سرکوب سیاسی و مدنی و برای پایمال کردن ابتدائی ترین حقوق انسانی فعال اند. اسمال شرخر، تابلوی تمام نمای امنیت نداشته مردم در جمهوری اسلامی را ترسیم می کند. برای گفتگو کننده و منتشر کننده این مصاحبه باید "درود" فرستاد، حتی اگر سطح انتشار آن به دلیل سانسور مطبوعات و محدودیت های انتشارات محدود باشد. چه باک؟ مردم که خود در خیابان و کوچه و خانه و اداره و اتوبوس و ... شاهدند و هر کدام یک روزنامه متحرک.
گفتگو را بخوانید و از هر امکانی برای گسترش پخش آن استفاده کنید.


«اسمال ‌شرخر» را جلوی یکی از مجتمع‌های تجاری پایتخت پیدا کردم و گفتم: می‌خواهم در مورد بازار شرخری با شما صحبت کنم.
ببخشید داداش همین اول کار بگم که من از اصطلاح شرخری خوشم نمیاد. ما کار راه‌اندازیم، شرخر نیستیم.
بعضی‌ها خودشون نمی‌تونن از حق خودشون دفاع کنن بعد میان سراغ ما. یکی مزاحم ناموسی داره. اون یکی مستاجرش سرموعد حاضر نیست خونه رو تحویل بده و یکی دیگه طلب داره اما پولش زنده نمیشه. میان سراغ ما. ما هم می‌گیم دقیقاً چی می‌خوای؟ طرف دردشو می‌گه ما هم گوش می‌کنیم. بعضی لقمه‌ها برا دهن ما گنده است می‌گیم نه. بعضی‌ها باب دندون ماست می‌گیم آره. ته خط هم یه چیزی گیر ما میاد طرف هم به هدفش می‌رسه.

پس شرخری شامل کارهای دیگری هم می شود؟

خیلی پیش اومده که یک زن تنها اومده سراغ ما گفته همسایه‌اش مزاحم دخترش میشه. گفتیم باشه آبجی پول نمی‌گیریم برات حلش می‌کنیم. رفتیم جوون لندهور مردمو انداختیم تو ماشین بردیم زدیمش و ادبش کردیم و بعد ولش کردیم. یک بار یک پیرمرد سراغ منو از بچه محل‌ها گرفته بود. اومد پیشم گفت پسرم مشکل منو حل می‌کنی؟ گفتم مشکلت چیه؟ گفت یه پسر دارم که خیلی اذیتم می‌کنه. توهین می‌کنه و پول می‌دزده می‌خوام ادبش کنی. بعد هم یه چیزی بابت دستمزد داد و من هم رفتم سراغ پسره. دیدم پسره معتاده و خیلی هم بچه پر‌روست. گرفتیم با بچه‌ها بردیمش تو باغ یکی از دوستان تو شهریار. یک هفته کار من این بود که این لندهورو کتک بزنم. هی می‌زدمش و هی خون بالا می‌آورد. اون قدر زدمش که بیهوش شد. از صبح تا شب کلاغ پرش کردم اون قدر که پاهاش از خودش نبود. پس می‌بینی که همه‌ش مساله پول نیست.
چرا نباید این کار را به قانون سپرد؟
خوب در نمیاد. اولاً می‌گیرن ولش می‌کنن.  بعدهم خوب ادبش نمی‌کنن. من وقتی این جور آدما رو می‌گیرم اون قدر می‌زنمشون که خون بالا می‌آرن. قانون چنین کاری نمی‌تونه بکنه. خود من صد بار بازداشت شدم اما همیشه آزادم کردن. شاید باورت نشه اما لات‌ها خیلی دوست دارن اون تو باشند. تو زندان کار هست، کاسبی هست اما این بیرون نیست.
جز شرخری کار دیگری هم داری؟
من کار دیگه‌ای بلد نیستم. اصلاً بذار درمورد این کار صحبت کنم. خیلی‌ها فکر می‌کنند این کار کثیفه ولی ما کار راه‌انداز مردم هستیم. فامیلام از من بدشون میاد. با من قطع رابطه کردن و منو می‌بینن روشون رو می‌کنن اون ور. ولی من این کارو دوست دارم. درآمدم خیلی خوبه. قبلاً یه موتور هم نداشتم اما حالا واسه خودم خونه و ماشین دارم. دفتر اجاره کردم. همه منو می‌شناسن. تو بانک که میرم بدون صف کارم راه می‌‌افته. تعارف که نداریم می‌ترسن دیگه.
خوشت می آد که ازت می ترسند؟
چرا نه ؟ این همه آدم تو این مملکت داریم. همه‌شون هم دوست دارن آدما جلوشون خم و راست شن. ببین داداش لات‌ها برا خودشون آدم دارن که بهشون میگن نوچه. هرکی واسه خودش نوچه‌ای داره. شما نداری؟ رئیس فلان اداره نداره؟ نماینده نداره؟ همه دارن. همه‌ام دوس دارن مردم جلوشون خم و راست شن.
من وقتی میرم تو بانک جلوم خم و راست می‌شن. چرا؟ چون زور دارم و نترس هستم. یه بار از رئیس یه شعبه آدرس صاحاب چکو می‌خواستم نداد. رفتم توی پارکینگ و دور تا دور ماشین خوشگلشو خط ‌خطی کردم.  روش هم نوشتم رابین هود. وقتی اومد بره بیرون، آتیش گرفته بود.  من آدم بد‌لجی هستم. فرداش رفتم تو بانک داد و بیداد راه انداخت و زنگ زد پلیس. منو بردن ولی مدرک نداشتن ولم کردن. دوباره رفتم بانک و این بار درگوشش گفتم یا آدرسو بده یا می‌زنم زندگیتو نابود می‌کنم. آدرس زن و بچتو دارم. بازهم چقری کرد و نداد. شب رفتم در خونه‌ش زنگ زدم. خودش اومد پشت آیفون گفتم منم رابین هود. گوشیو گذاشت. می‌دونستم زنگ می‌زنه پلیس. رفتم قایم شدم. تا پلیس رفت دوباره رفتم در خونه‌ش. شروع کردم داد و بیداد کردن که آی مردم این مرده حیثیت خونوادمو برده. زن و بچه داره اما به ناموس من نظر داره. نیومد بیرون ولی باز پلیس اومد. دوباره فرار کردم. باز که پلیس رفت برگشتم در خونه‌ش زنگ زدم. دیگه عصبانی شده بودم. قاطی کرده بودم. گفتم یا پسرتو می‌دزدم یا آدرسو بده.
شماره‌مو رو دیوار نوشتم براش. طرفای ظهر بود که دیدم زنگ زد. گفت تو رو خدا دست از سرمون بردار. گفتم کاری ندارم آدرسو بده. بنده خدا داد ولی اگه نمی‌داد می‌رفتم بچه‌شو می‌دزدیدم.

به بچه‌اش چه ربطی داشت؟

ببین داداش این چیزا مال قصه‌هاس. اینکه رحم کنی و نکنی، چیزی درست نمیشه. من شرخرم. گل‌کار که نیستم. معلم که نیستم. طرف پول مردمو خورده و نمی‌ده. بعد رفته برا زن و بچه‌ش لباس و ماشین خریده اون وقت چطور ربطی نداره؟ سرنوشت اینها همه به هم وصله و شوخی نیست. چطور منو بگیرن و ببرن زندان زن و بچه‌م گشنه می‌مونن و هیشکی نیست کمکشون کنه.
زن و بچه هم داری؟
بله، دو تا دختر دارم.
می‌توانی تصور کنی یک نفر آنها را گروگان بگیرد؟
اوه اوه خدا اون روزو نیاره. قاطی می‌کنم بد جور. بین ما لات‌ها هم گاهی دعوا میشه. یه بار دارودسته مهدی‌سیاه با ما کج افتادن. دستشون که به من نمی‌رسید .دخترکوچیکه‌مو گروگان بردن. قاطی کردم. خدابیامرز مهدی‌سیاه رفیقم بود. زنگ زدم رو گوشی‌ش گفتم مهدی به بچه‌هات بگو تمومش کنند که اگه قاطی کنم، بد میشه. گوش نکرد. رفتم از بچه‌های نظام‌آباد چند نفر اجیر کردم. محل دعوا یکی از فرعی‌های شماره دو بود. آی زدیم همدیگه‌رو. قمه بود که فرو می‌رفت تو دل و جیگر بچه‌ها. خود من اون روز هفت تا چاقو خوردم ولی خدا خواست ما بردیم. مهدی سیاه به نوچه‌هاش دستور داد دخترمو آزاد کردن.
شده تا حالا سر شرخری کتک هم بخوری؟
ببین داداش این کار کتک داره، فحش داره.  بی‌ناموسی داره و همه چی داره. بذار برات تعریف کنم می‌فهمی چی میشه. یه بار یه بابایی جلو پاساژ منو دید و گفت تو اسمال ‌شرخری؟ گفتم آره، فرمایش؟ گفت: یه چک دارم مال یه بابایی که خیلی کله گنده‌س. میگن فقط تو می‌تونی نقدش کنی. گفتم بیا بریم صحبت کنیم.  رفتیم یه جا نشستیم صحبت کردیم. گفتم توکی هستی؟ گفت کارخونه گچ دارم. گفتم طرف کیه؟ گفت نماینده بوده و الان داره تو خیابون فاطمی ساخت و ساز می‌کنه. گفتم بادیگارد داره؟ گفت: آره راننده داره. طرف ۳۰۰ میلیون بدهکار بود و قرار شد من هشت تا بگیرم و پولشو نقد کنم. می‌دونستم خیلی خطرناکه. بادیگارد طرف غول بود و می‌دونستم منو لت و پار می‌کنه. گفتم اسماعیل این دیگه ته خطه. خلاصه نشستم فکر کردن تا اینکه یه چیزی به ذهنم رسید. تعقیبش کردم دیدم میره سر ساختمونش تو خیابون فاطمی. هر روز یه سر می‌زد و نیم ساعتی اون جا بود و بعد می‌رفت دفتر کارش که بلوار کشاورز بود. یه روز که بادیگاردش از شرکت رفت بیرون، رفتم تو دفترش. به بهونه تعمیر تاسیسات ساختمون. تنها بود. یه لحظه پشیمون شدم اما دیگه نمی‌شد کاری کرد. رفتم جلو کپی چک رو گذاشتم جلوش. گفت این چیه؟ گفتم مال شماست. موبایلشو برداشت زنگ بزنه گفتم حاجی پول نشه، پولت می‌کنم. دو روز دیگه میام. زدم بیرون. شب رفته بودم قهوه خونه ممد میشی دیدم چند نفر گردن‌کلفت اومدن تو. درو بستن و اونقدر ما رو زدن که تو ادرارم خون بود. خلاصه دیدم این یارو خیلی چقره. نگو عکسمو از تو دوربین در آورده بودن و شناسایی کرده بودن. به قدری کتک خوردم اون روز که تا سه ماه بدنم درد می‌کرد.
تا حال از کاری پشیمان شده‌اید؟
بله، ولی عادت کردم بهش فکر نکنم. ولی شب‌ها بعضی وقت‌ها خوابش را می‌بینم. یه بار اشتباهی کارد فرو کردم تو پهلوی یه نفر دیگه. به یکی زنگ زدم لیچار بارم کرد عصبانی شدم. رفتم سراغش. قیافه‌شو نمی‌شناختم. از یکی پرسیدم، گفت اونه. رفتم کاردو فرو کردم تو کتفش بعد فهمیدم اشتباه کردم و اون نبوده. خیلی ناراحت شدم. یه بار هم رفتم چک یه بدبختو نقد کنم. خونه‌ش تو منیریه بود. تاجری بود که حساب و کتابش به هم ریخته بود و خلاصه چک‌هاش برگشت می‌خورد. دو روز پشت در موندم و هیچ کس درو باز نکرد.
می‌دونستم تو خونه اس. رفتم رو پشت بام و کولرشو قطع کردم. بازهم بیرون نیامد. خلاصه یه چند روزی علافش بودم تا اینکه با هزار بدبختی از پنجره رفتم تو خونه‌ش. اصلاً صدایی نمی‌آومد در حالی که می‌دونستم تو خونه‌اس. هرجا رو نیگا کردم نبود. ولی متوجه شدم از تو حموم صدا میاد. رفتم یواش درو وا کردم دیدم بدبخت افتاده رو زمین و دوش هم بازه و همین طور آب هم داره میره. دستکش دستم کردم و شیر آب رو بستم. ولی دیدم مرده و نفس نمی‌کشه وآب هم صورتشو پوسانده بود. قیافه‌ش تا مدت‌ها توی ذهنم بود. اون روز اومدم بیرون و زنگ زدم به پلیس و گفتم من شرخرم و چنین چیزی دیدم. نمی‌دونم من چقدر مقصر بودم اما در هرحال عذابش برام مونده.
قیمت کارها چقدر است؟
هر چیزی قیمتی داره. گوش، انگشت، بند انگشت، مو، پهلو، سر. خلاصه همه چیز واسه خودش قیمت داره. یه بار یه بنده خدایی به من پول داد تا سگ یه خانومه رو بکشم. مثل اینکه به سگ خانومه حسودیش می‌شد. یه روز عصرکه خانومه تو فرمانیه داشت پیاده‌روی می‌کرد، سگشو دزدیدم. طرفای عصر بود که دزدیدمش و شب هم فروختمش به یکی دیگه.۳۰۰ تا گرفتم. به هرحال چک یه نرخ داره، چک و توگوشی هم یه نرخ. کف‌گرگی هم قیمت خودشو داره. مثلاً مظنه چک،۱۰ تا ۲۰ درصده. شاید هم بتونی چک طرف رو بخری که در این صورت ۵۰ درصد از مبلغ چک کم می‌کنی و بقیه اش رو میدی طرف. بعد ولی باید نقدش کنی دیگه.
چندساله تو این کاری؟ کدام سال کار پر رونق بوده؟
راستش کار ما همیشه رونق داره. سفارش زیاده.  تا بی‌حسابی باشه، کار ما هم رونق داره. وقتی وضع مردم خوب شه، وضع ما بد میشه. وقتی وضع مردم بد شه وضع ماهم خوب میشه. در ضمن الان دست زیاد شده و هرکیو می‌بینی، قمه دست گرفته می‌آفته توخیابون دنبال باج‌خواهی و شرسازی. بعضی‌ها شرخر نیستند، شر‌سازند.
در مورد چک، بیشتر از همیشه پارسال رونق داشت. پارسال من دفتر زدم و ۱۰ تا نوچه گرفتم. من الان ۱۱ ساله دارم کار شرخری می‌کنم. الان ۳۹ سال دارم و ۱۱ ساله شرخرم. اولش هیچی نداشتم. کارم سرقت گوشی بود ولی بعد یه بنده خدایی بود به نام تقی معروف به تقی وانتی منو کشوند تو این راه. من بچه لات بودم و دعوا راه می‌نداختم. گفت بیا شرخری کن نون خوبی توش داره.  برا بار اول رفتم سراغ کارمند یه شرکت. دفترش تو جردن بود. نشستم تو دفترش گفتم تا پول ندی نمیرم. اونقدر کثیف و بد‌بو بودم که طرف چک ۵۰۰ هزارتومنی رو همون جا قرض کرد و پولشو داد. اون موقع ماهی دوسه تا چک برگشتی داشتیم. الان ماهی ۲۰ تا داریم. شاید هم بیشتر. خودم دیگه کمتر از ۱۰۰ میلیون کار نمی‌کنم و معمولاً ۱۰ تا ۲۰ درصد می‌گیرم.
فکر می‌کنید تا چه زمانی این کار را ادامه بدهید؟
می خوام دو سال دیگه بازنشسته کنم خودمو. شکر خدا الان خونه و ماشین و زندگی دارم ولی می‌خوام از نظام‌آباد بیام سمت یوسف‌آباد. یه خونه بزرگ می‌خوام و بعد یه ماشین و بعد هم بتونم یه گاراژ تو جاده قدیم بگیرم برا تعمیر پمپ و این طور چیزها. البته الان دیگه دعوا نمی‌کنم. رفتارم پخته شده و کمتر قلدری می‌کنم ولی، خُب، احتمال قاطی کردنم هست.
منبع: تجارت فردا
پیک نت   30  آبان