انتقال آقای موسوی به بیمارستان درپی عارضه قلبی شدید به خاطر حصر خانگی طولانی مدت صورت گرفته است. او پس از انتقال به بیمارستان تحت عمل آنژیوگرافی قرار گرفته است. اردشیر امیرارجمند مشاور آقای موسوی نیز در گفتگو با رادیو فردا تایید کرده است که آقای موسوی جهت آنژیوگرافی به بیمارستان منتقل شده و هم اکنون در بیمارستان است. او آیت الله خامنهای رهبر جمهوری اسلامی را مسئول مستقیم هر اتفاقی دانسته است که برای آقای موسوی رخ بدهد. در گزارش «ندای سبز آزادی» به نام بیمارستان اشاره نشده اما گفته شده که ماموران امنیتی یک شب پیش از انتقال آقای موسوی، در بخشهای مختلف بیمارستان دوربینهای مداربسته کار گذاشته بودند. میرحسین موسوی، نخستوزیر دوره جنگ ایران و عراق و زهرا رهنورد، استاد دانشگاه، از رهبران معترض به انتخابات ریاست جمهوری دوره گذشته از بهمن سال ۸۹ در حصر خانگی تحت بازداشت بوده و در این مدت، ماموران امنیتی ارتباط آنان را با خارج از محل نگهداریشان قطع کردهاند...
۱۳۹۱ شهریور ۲, پنجشنبه
۱۳۹۱ مرداد ۲۶, پنجشنبه
نفس رهبر از جای گرم بیرون می آید خون فروشی در ایران برای تامین خرج زندگی
بخشی از سبزنوشت های ناصر کرمانی زادآوری زیستی سرزمین ما بنا به دلایل مختلف به شدت کاهش یافته، صنایع با چهل درصد ظرفیت خود مشغول کار هستند، دست کم چهار میلیون جوان جویای کار در ایران سرگردان و تقریباً نا امید هستند، قدرت خریدی که به واسطه فروش نفت داریم روز به روز در حال کاهش است، این قدرت خرید تا چهار پنج سال دیگر در پی اجرای طرح آمریکا برای جایگزینی سوخت های پاک و به حداقل رساندن مصرف سوخت های فسیلی ، به مرز مایه کاری خواهد رسید. در این شرایط وزیر بهداشت می گوید کنترل جمعیت یک طرح غلط است. یکی از مجله ها پنجشنبه گذشته گزارشي چاپ كرده است درباره یکی از مراکز اهدای خون درتهران. جانمایه گزارش این است که فروش خون به آخرین چاره برای تامین معیشت شماری از شهروندان تبدیل شده است و از جمله ماجرای زنی بی سرپرست روایت شده که در همین چند ماه اخیر برای سیر کردن شکم فرزندان خود 76 بار، بله 76 بار خون داده است. او می گوید بچه ها می دانند من چطور دارم شکم آنها را سیر می کنم و وقتی برای اهدای خون از خانه بیرون می روم با التماس سفارش اسباب بازی می دهند. ( عنوان انتخاب پیک نت است) پیک نت 25 مرداد |
۱۳۹۱ مرداد ۱۸, چهارشنبه
:: مقاومت مدنی منفی، هم استراتژی و هم تاکتیک | انتخابات مهم است؛ اما بدون آزادی، آگاهی و امانتداری در آرا، ممکن نیست
در دو نوشتار پیشین («مقاومت مدنی منفی، انفعال نیست» و «مقاومت مدنی منفی، براندازی هم نیست») تلاش شد تمایزات مقاومت مدنی منفی و انفعال سیاسی از یک سو و براندازی از سوی دیگر بیان شود. پرسشی که پاسخ یابی به آن موضوع نوشتار حاضر است این است که در جریان جنبش اجتماعی- اصلاحی سبز، آیا اتخاذ رویکرد مشارکت در انتخابات پیش رو نمی تواند به عنوان تغییر تاکتیک در نظر گرفته شود؟ برای پاسخ به این پرسش مهم، لازم است به یاد بیاوریم که منشأ گسترش جنبش سبز چه بود. توجه می دهم که از واژه ی «گسترش» استفاده می کنم و نه «پیدایش»، چرا که اعتقاد دارم اولا جنبش سبز مرحله ی تکامل یافته ی حرکت اجتماعی است که طی یک قرن اخیر، تحقق مطالبات اساسی مردم ایران را سرلوحه ی اهداف خود قرار داده و نهضت مشروطه خواهی، نهضت ملی شدن نفت، قیام پانزده خرداد، انقلاب اسلامی و جنیش اصلاحات را در پیشینه ی هویتی خود دارد. استقلال، آزادی، عدالت و پیشرفت را می توان در شمار مهم ترین و بنیادی ترین این مطالبات دانست و نگاهی به ادبیات سیاسی دوران مشروطه تاکنون، گواه استمرار همراه با تکامل یافتگی آن است. درباره ی متکامل بودن جنبش سبز نسبت به حرکت های اجتماعی پیش از خود، در نوشتارهای بعد بیش تر خواهم گفت. ثانیا، بر خلاف تصور برخی تحلیل گران، جنبش سبز نه از فردای روز رأی گیری، بلکه دست کم از آغاز دوره ی تبلیغات انتخاباتی، به واسطه ی طرح این مطالبات در قالب یک خواست عمومی شکل گرفت. گفتمانی که موسوی و کروبی در سخنرانی ها، مصاحبه ها، برنامه ها (مانند برنامه ی «دولت امید»)، کلیپ ها و سفرهای انتخاباتی ارایه دادند، مطالبات آنچه آصف بیات «ناجنبش های اجتماعی» می نامد را به جنبش تحول خواهی و اصلاح طلبی گره زد و زمینه را برای حرکتی فراگیر فراهم ساخت. رشد سریع و خارج از انتظاری که هم نحبگان اصلاح طلب و هم حاکمیت طرفدار کاندیدای دولتی را بویژه در دو هفته ی منتهی به رأی گیری غافلگیر کرد، ناکافی بودن انجام سناریوی از پیش تعیین شده اقتدارگرایان برای تمسک به شیوه های تخلف و تقلب انتخاباتی را که در دوره قبل بکار گرفته بودند، برای تضمین انتخاب کاندیدای مورد نظرشان آشکار ساخت و در نتیجه، کودتای انتخاباتی در دستور کار دولتیان قرار گرفت. حضور آگاهانه ی مردم معترض در روزهای پس از اعلام نتایج اما، تسلط کامل و بی دردسر کودتاگران بر اوضاع را دچار مشکل کرد، به ویژه این که نامزدهای رقیب کاندیدای دولتی، بر خلاف دوره های قبل، در کنار مردم ایستادند و خواستار رسیدگی به تخلفات و تقلبات پبش، حین و پس از رأی گیری شدند. به بیان دیگر، جنبش سبز پس از ۲۲ خرداد با شعار «رأی من کجاست؟» تداوم یافت. این بدان معناست که جنبش سبز خواستار تحقق اصلاحات از طریق صندوق های رأی است، اما صندوق رأیی که نتایج اعلام شده مطابق آرای ریخته شده باشد و نه اراده های معطوف به قدرت و معتقد به مهندسی انتخابات. بنابراین، همانگونه که در نوشتارهای پیشین هم آمد، جنبش سبز، بازگرداندن اعتبار و اعتماد به صندوق رأی را هدف مهم خود می داند. این با تصور اصلاح طلبان تجدیدنظرطلب که گمان می کنند می توان پس از حضور در انتخابات و به دست گرفتن سکان قوه ی مجریه (احتمالی که باید درباره ی شانس وقوع آن بحث کرد) به اصلاح فرایند انتخابات دست زد، تفاوتی مهم دارد. انتخابات مانند هر مفهوم سیاسی دیگر، دارای مختصاتی است که بدون آن، دعوت به مشارکت شهروندان به اظهار نظر خود از طریق آراء، بی معنی خواهد بود. هیچ انتخابی که بدون آزادی و آگاهی صورت گیرد، انتخاب نیست و هیچ صندوق رأیی تا متعهد به امانتداری نباشد، صندوق رأی نیست. بازگرداندن اعتبار صندوق رأی به آن، از طریق اصلاح قانون انتخابات و تضمین حفظ بی طرفی آن در قبال تمایلات انحصارطلبانه ی کانون های قدرت میسر است و بس، و اصلاح فرایندهای انتخاباتی نیازمند پشتوانه ی عقلانیت جمعی است که برخاسته از یک وفاق ملی باشد. وگرنه، برای کسانی که خیال می کنند بدون محترم شمردن تنوع و تکثر موجود در جامعه می توان به اصلاحاتی هرچند جزئی در ساختار سیاسی کشور دست زد، چاره ای جز توسل به ایده ی مهندسی انتخابات، گرم کردن تنور انتخابات، و حداکثر، گشایش های سیاسی- امنیتی کنترل شده باقی نمی ماند. خواسته های جنبش سبز مبنی بر آزادی رهبران جنبش از حصر غیرقانونی و آزادی زتدانیان سیاسی را نیز باید به عنوان علامت حسن نیتی شمرد که انتظار می رود برای آغاز اصلاحات ساختاری، از سوی حکومت نشان داده شود. بنابراین، مقاومت مدنی منفی تا دستیابی به شرایطی که در آن، انتخابات به جایگاه اصلی خود بازگردد، فقط یک تاکتیک نیست، بلکه یک استراتژی برای دستیابی به چشم اندازی اطمینان بخش است. در شرایطی که ویژگی های اولیه ی یک انتخابات عادلانه و آزاد فراهم نیست، دعوت به مشارکت در انتخابات به مثابه دمیدن شیپور از دهانه ی گشاد آن خواهد بود.
۱۳۹۱ مرداد ۱۲, پنجشنبه
بسیج این همه دشمن هنر دولت احمدی نژاد بود!
هفته نامه آسمان، به سردبیر "محمد قوچانی" مصاحبه مفصل و البته بسیار خواندنی با "علی جنتی" پسر ارشد و 63 ساله آیت الله جنتی کرده است. علی جنتی که در کابینه های هاشمی و خاتمی حضور داشته و تا یکسال هم معاون سیاسی وزارت کشور در کابینه احمدی نژاد بود، بدلائل گوناگون، از جمله خدمت طولائی در مقام سفیر در کویت اطلاعات دقیق و جالب توجهی را درباره اشتباهات سیاست خارجی جمهوری اسلامی، حوادث جاری در سوریه، نقش و حضور جدید اخوان المسلمین که روی موج بهار عربی سوار شده و به میدان سیاست و قدرت آمدند، آینده بشار اسد و....مطرح کرده است. ما تلاش بسیار کردیم تا از این مصاحبه مفصل، گرهی ترین نکات آن را بیرون کشیده و منتشر کنیم. آنچه می خوانید حاصل این تلاش ماست و یکبار دیگر تاکید می کنیم که علیرغم داشتن هر نظر و دیدگاهی نسبت به جمهوری اسلامی، یا حاکمیت کنونی آن و یا حتی مخالفت یا مخالفت با دولت بشار اسد در سوریه، حداقل این خلاصه ای که ما از مصاحبه مفصل علی جنتی تهیه کرده ایم را با دقت مطالعه کنید. علی جنتی که اکنون با مرکز استراتژیک مجمع مصلحت نظام همکاری دارد، خود در ابتدای این مصاحبه و در پاسخ به سئوال خبرنگاران (اکبر منتجبی و مریم مهدوی اصل) می گوید که دیدگاه های سیاسی اش با آیت الله جنتی متفاوت است و البته دلیل آن را تعلق داشتن او و پدرش به دو نسل ذکر می کند! میتوان گفت وضعیت روابط خارجی جمهوری اسلامی ایران در حال حاضر بدترین وضعیت را در طول سه دهه گذشته دارد. یعنی ما الان برای خودمان دوستی در دنیا نگذاشتهایم. وضعیت اروپا که کاملاً روشن است و حتی در حد معاون وزیر هم نمیتوانیم رفت و آمدی داشته باشیم. با شرق آسیا هم وضعیت مشابهی داریم. البته با چین و هند روابط نسبتا نزدیک است ولی با بقیه کشورها هم به دلیل مسائل هستهای و فشارهای آمریکا و تحریکات غرب و هم به دلیل عملکردهای نامناسب خودمان، رابطهمان دچار مشکلات جدی است. آنچه انتظار میرفت این بود که جمهوری اسلامی ایران حداقل رابطه متعادلی را با همسایگان برقرار کند، بهخصوص همسایههای عرب حوزه خلیجفارس و نیز کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا. اما نوع عملکرد ما به گونهای بوده که تقریباً همه این کشورها اکنون علیه جمهوری اسلامی بسیج شدهاند. در حوزه خلیجفارس تقریباً با تفاوت طیفهایی که وجود دارد عموما با جمهوری اسلامی مساله دارند، عمانیها با ما نزدیکتر هستند. احساس میکنیم که قطریها با ما نزدیکی بیشتری دارند. ولی عربستان سعودی الان بیشترین خصومت را با ایران دارد. بحرین که دنبالهروی عربستان است، وضعیتش به همین ترتیب است. امارات متحده عربی هم به دلیل تعهداتی که در داخل شورای همکاری خلیجفارس دارد و هم به دلیل ادعاهای ارضی که دارد، روابطش با ایران مسالهدار است. کویت نیز به دلیل نزدیکیاش با عربستان سعودی و تعهداتی که در حوزه شورای همکاری خلیجفارس دارد، رابطه مناسبی با ما ندارد، در حوزه خاورمیانه عربی هم وضعیت ما با اردن، وضع مناسبی نیست. در شمال آفریقا از مغرب گرفته که کاملاً قطع رابطه هستیم تا مصر که رابطه ما سه دهه است که قطع شده و هنوز هم مشخص نیست در شرایط جدید به کجا برسد. یک ضربالمثلی هست که میگویند «با همه میشود دعوا کرد ولی کسی با همسایهاش دعوا نمیکند.» حداقل ما باید ارتباط نزدیک و متعادلی با همسایگان خودمان داشته باشیم. نوع سیاستهایی که در چند سال گذشته اتخاذ شده نشان میداد که بالاخره در مقطعی روابط ما با عربستان سعودی که نقش موثری بر روی کشورهای منطقه دارد، دچار مشکل خواهد شد. به نظر من این امکان وجود داشته که ما رابطه معقولی با عربستان سعودی برقرار کنیم. یک زمانی ما روابطمان با عربستان به جایی رسید که به کشتار حجاج انجامید و به قطع رابطه با عربستان منجر شد و زمانی هم در دوره آقایهاشمی به جایی رسید که رفت و آمدهای ما با عربستان بسیار زیاد شد و بعدها ما قرارداد امنیتی با عربستان امضا کردیم. در دوره آقای خاتمی هم که روابط خیلی گرم شد. بله. در دوره ایشان هم رابطه خیلی نزدیک، معقول و متعادلی برقرار بود. البته سیاستهای کلی نظام را نه رئیسجمهور تعیین میکند و نه وزارت خارجه. بخشی از آن توسط رهبری یا توسط شورای امنیت ملی تعیین میشود که نهایتاً به تصویب مقام معظم رهبری میرسد و عموماً دستگاه اجرایی در آن چارچوب عمل میکند. وزارت خارجه در واقع مجری سیاستهای ابلاغی است نه اینکه تعیینکننده سیاست خارجی باشد. یعنی شما در پیشگرفتن سیاست تنشزدایی یا سیاست تهاجمی در سیاست خارجی را جزو سیاستهای کلی نظام نمیدانید؟ نه. سیاستکلی نظام مبتنی بر اعتمادسازی و تنشزدایی است. یعنی دولت خلاف جهت سیاستهای نظام حرکت کرده؟ بله. در مواردی خلاف جهت این سیاست حرکت کردهاست. و اثراتش چه بوده است؟ بالاخره اثراتش را بر جای گذاشته است. وقتی رئیسجمهور اعلام میکند که فلان کشور باید از صفحه روزگار برداشته شود؛ این برخلاف سیاست کلی نظام است و هزینههای زیادی را بر جمهوری اسلامی تحمیل میکند. - وقتی به گفته شما، سیاست خارجی ما مبتنی بر اعتمادسازی و تنشزدایی است اگر کسی پیدا شد و رویهای غیر از آن رفت یا اتخاذ کرد، آیا کسی هست که چه از درون وزارت خارجه مثل خود سفرا که نقش موثرتری دارند و چه از طرف بالاتر مثل مجلس شورای اسلامی و غیره، بگوید ما داریم خلاف سیاست کلی نظام حرکت میکنیم. - قطعاً میگویند. به همین دلیل دیگر آقای احمدینژاد بعد از یکی دو سال دیگر آن حرفها را نمیزند. درباره سوریه خشونتی که الان در سوریه شاهد آن هستیم، حتی در لیبی هم تا این حد نبوده است. در مصر و بحرین هم خشونت به این صورت نبوده است. نه تنها در این دوره یکساله بلکه در دوره گذشته نیز وضعیت در سوریه همین بوده است. - پس چرا رفتار ما با سوریه یک جور دیگر است و رفتارمان با بحرین یا لیبی به گونه دیگری است؟ به خاطر منافع خودمان؟ - جمهوری اسلامی از خشونت در سوریه دفاع نمیکند. از دیکتاتوری و خفقان هم دفاع نمیکند. از شرایط داخلی آنجا هم کاملا آگاه است. - ولی سیاست خبری و رسانهای ما درباره سوریه متفاوت است. - بله. اخبار بحث دیگری است. به دلیل اینکه ما خیلی تفاوت بین سیاستهای اعلامی و اعمالیمان نمیگذاریم. بالاخره باید رسانههای جمهوری اسلامی واقعیتها را بیان کنند و سیاستهای عملی ما میتواند متفاوت باشد. آنچه باعث شده جمهوری اسلامی پشت سر سوریه بایستد، مسائل منطقهای سوریه است. سوریه چه در دوران حافظ اسد و چه در دوران بشار اسد به عنوان کشوری که با ایران همراه بوده و حامی انقلاب فلسطین بوده اهمیت دارد. در بین تمام کشورهای حاشیه اسرائیل، تنها کشوری که در مقابل صهیونیستها ایستاد و حاضر به انعقاد قرارداد صلح با اسرائیل نشد سوریه است. سوریه بود که کمک کرد تا حماس و جهاد اسلامی پا بگیرند. اگر سوریه به این نهضتها مکان و دفتر و امکانات و اردوگاه نمیداد، چگونه میتوانستند نیروهایشان را تربیت کنند و به داخل اراضی اشغالی بفرستند. اصولاً رشد جنبشهای مقاومت ناشی از وضعیت و سیاستی بوده که سوریه داشته است. اگر همکاریهای سوریه نبود حزبالله لبنان ابداً نمیتوانست پا بگیرد. - و تهدیدی برای اسرائیل باشند؟ - تهدید جدی برای اسرائیل باشد. حزبالله، اسرائیل را از خاک لبنان با سرافکندگی بیرون کرد و در جنگ٣٣ روزه واقعاً اسرائیل را به شکست کشاند درست است که ایران عامل اصلی رشد و تقویت حزبالله لبنان بوده ولی اگرهمراهی سوریه نبود امکان نداشت که جمهوری اسلامی بتواند جریان مقاومت را حمایت کند. - به خاطر این است که ما از سوریه حمایت میکنیم. - دقیقا به همین خاطراست وگرنه، جمهوری اسلامی ایران اصولا به دنبال انجام اصلاحات سیاسی در سوریه است و از خشونت حمایت نمیکند. جمهوری اسلامی از تغییر و اصلاح قانون اساسی سوریه حمایت کرده و از برگزاری انتخابات و قانون تعدد احزاب در سوریه نیز حمایت کرده است. - بشار اسد نسبت به ایران توصیهپذیر است؟ قطعاً این طور است. چون ایران را حامی و هم پیمان خود میداند و درک میکند که اگر توصیه و نصیحتی داشته باشد از روی دلسوزی و علاقهمندی به آن کشور است. - ولی از قرار معلوم با کنفرانس ژنو مسیر به سمتی میرود که آقای بشار اسد حذف شود. شما این تحلیل را دارید؟ به این سمت میرویم یا خیر؟ - بله. ظاهرا حرکت به این سمت است. - حذف آقای بشار اسد؟ - بله. برای منافع ما مهم این است که اگر روزی بشاراسد هم نباشد، سیستم دچار فروپاشی نشود و دولت بتواند با اصلاحاتی که در درون کشور انجام میشود آرا و نظرات مردم را تأمین کند و حمایت از انقلاب فلسطین و نیروهای مقاومت خدشهدار نشود. البته روسیه و چین هم عموماً همین رویه را دنبال میکنند. - روسیه هم پذیرفته است که بشار اسد رفتنی است؟ - نه. آنها نپذیرفتهاند که اسد برود. - در عرف دیپلماتیک نه، در باور خودشان چطور؟ - در باور خودشان بله. روسها قبلاً هم اعلام کرده بودند که این طور نیست که ما پای بشار اسد بایستیم و بگوییم حتماً او باید بر سر کار باشد. مردم باید نظر بدهند که چه کسی باشد. ولی اینکه مجموعهای از کشورهای غربی و عربی جمع بشوند و در آن کشور دخالت کنند تا رژیمی را سرنگون کنند؛ ما این را نمیپذیریم. خود مردم باید تصمیم بگیرند. قطعاً رفتن بشار اسد خسارت جدی برای جمهوری اسلامی خواهد بود. برای نیروهای مترقی لبنان هم اثرات منفی در بر خواهد داشت. حالا چه حزبالله و چه غیر حزبالله. در لبنان به جز حزبالله نیروهای مترقی دیگری نیز وجود دارد. - در واقع سیاست آمریکا که سالهاست درصدد ایجاد شکافی بین این سه متحد منطقهای (ایران- سوریه- لبنان) است؛ در حال به نتیجه رسیدن است؟ - این طور به نظر میآید. من شخصاً اعتقاد دارم سوریه تا اندازهای تاوان نزدیکی و ارتباطش با جمهوری اسلامی ایران را میپردازد. یعنی دخالتهایی که هماکنون عربستان، قطر یا آمریکاییها و اسرائیل در سوریه دارند و به جد به دنبال سرنگونی بشار اسد هستند؛ یکی از دلایل آن این است که آنها در طول دو دهه اخیر بسیار تلاش کردند تا سوریه را از ایران جدا کنند. بهخصوص عربستان که امتیازات بسیار بالایی را به سوریه داد برای اینکه بتواند سوریه را از ایران جدا کند. ولی عملا سوریه حاضر نشد از ایران جدا شود. سوریه به هر حال ایران را پشتیبان جدی خودش میداند؛ به دلیل سیاستهایی که در برابر اسرائیل در منطقه دارد. آمریکا و غرب و دستنشاندگان آنان در منطقه احساس میکنند که هیچیک از کشورهای حاشیهای اسرائیل؛ آن کشور را تهدید نمیکنند. تنها منبع تهدیدی که برای اسرائیل وجود دارد، نیروهای مقاومت در لبنان و سوریه است و سرسختی رژیم سوریه در برابر اسرائیل چه در دوران حافظ اسد و چه در دوران بشار اسد وائتلافی که بین حزبالله لبنان، سوریه و ایران وجود دارد. این ائتلاف است که اسرائیل را تهدید میکند، لذا تمام فشار را به کار گرفتهاند تا این ائتلاف را درهم بشکنند و این حلقه واسط بین ایران و مقاومت را حذف کنند. - سوریه حلقه واسط ائتلاف حزبالله- ایران و سوریه است؟ - بله. میخواهند این حلقه واسط را حذف کنند تا با حذف آن ائتلاف شکسته شود و ایران هم نتواند از حزبالله لبنان پشتیبانی وحمایت کند. بشار اسد میداند که خیلی از پلها پشت سرش خراب شده و در بین کشورهای جهان بهجز روسیه وچین که از سوریه حمایت سیاسی انجام میدهند، این ایران است که آن کشور را مورد حمایت جدی قرار داده است. بنابراین، فکر نمیکنم که بشار اسد در این شرایط به تنهایی خود کمک کند چون اگر میخواست تسلیم شود اینقدر مشوق برایش وجود نداشت تا این کار را بکند. مثلاً عربستان و قطر میتوانند میلیاردها دلار در آن کشور سرمایهگذاری کنند و سوریه از توریسم عربی و امکانات آنان استفاده کند. ولی به نظر میآید تصمیم دارد حمایت خود از مقاومت را حفظ کند. - امکان دارد که حزبالله لبنان در لحظات آخر به کمک سوریه بیاید؟ - اینکه نیروی نظامی بفرستند، گمان نمیکنم. چون ارتش و نیروهای امنیتی در سوریه نیازی به اینکار ندارند و این امر بر خلاف سیاستهای حزبالله نیز هست. -شما فکر میکنید فرآیند حذف بشار اسد تا چه دورهای طول بکشد؟ - امکان دارد خیلی طول بکشد. - به این راحتی نیست که با کنفرانس ژنو همه چیز تمام شود؟ - نه خیر. - پس بشار اسد هنوز خیلی فرصت دارد؟ - بله. فرصت زیادی دارد. غربیها و حتی عربستان و قطر و ترکیه که بیشترین دخالت رادر سوریه دارند، میدانند که دخالت نظامی در آن کشور هزینه زیادی دارد برای اینکه شرایط سوریه با شرایط لیبی، یمن و غیره متفاوت است. چون سوریه در کنار گوش اسرائیل است. - هر اتفاق کوچکی که ممکن است به یک بحران بزرگ منجر شود؟ - بله. آنها احتمال میدهند که اگر روزی بشار اسد احساس کند رفتنی است، هرچه موشک دارد به سمت اسرائیل شلیک کند و برود. - این احتمال وجود دارد؟ - بله. چرا این احتمال وجود ندارد؟ - شما بر چه اساسی گفتید که احتمال دارد بشار اسد مدت بیشتری بر سر قدرت باقی بماند؟ یعنی اینقدر پایگاهش متزلزل نشده است؟ - بله. ببینید در سوریه حزب نزدیک به ۵٠ سال سابقه دارد. اولاً این حزب پا برجا است، دوم حضور اقلیت علوی در قدرت است که توانسته طی چند دهه خودش را بر اکثریت تحمیل کند و اوضاع را کاملاً در اختیار دارد. سوم اینکه ارتش سوریه تا به امروز همبستگی خودش را حفظ کرده است. البته کسانی از ردههای پایین ارتش سوریه فرار کرده و ارتش آزاد سوریه را شکل دادهاند، ولی بالاترین درجه آنان درجه سرهنگی است. از بدنه ارتش بیشتر اهل سنت و کسانی که اختلافاتی با حاکمیت داشتهاند جدا شدهاند. بعد هم برخی از مشوقهایی که عربستان و قطر برای آنان ایجاد کردهاند. برخی اطلاعات تأیید نشده حاکی است که کمکهای مالی عربستان و قطر به کسانی که تحت عنوان ارتش آزاد سوریه میجنگند، ماهانه بین ۲۵ تا ۳۰ دلار است! حالا به خاطر فقر و مشکلاتی که داشتهاند ممکن است حاضر به قبول این شرایط برای دریافت روزانه یک دلار شدهاند. - پس چرا اینقدر سطح برخورد بالا است؟ - برخوردهایی که اخیراً صورت میگیرد، ماهیتش با برخوردهای گذشته فرق میکند. در گذشته برخی از نیروهای مسلح بخشهایی از شهرها را اشغال کرده و در واقع به نوعی این بخشها را در اختیار خودشان گرفته بودند. ارتش سوریه برای اینکه این بخشها متصرف شده را از دست نیروهای مسلح در بیاورد، برخوردهای بسیار خشنی داشت. اما اکنون وضعیت تغییر کرده است. یعنی الان عناصری به میدان آمدهاند که با گذشته تفاوت جدی دارند. اکنون القاعده به میدان آمده است. از عراق، شمال آفریقا از الجزایر گرفته تا تونس، عناصرالقاعده هجوم آوردهاند به سوریه. تا جایی که من اطلاع دارم از حوزه خلیجفارس، تعداد قابل توجهی از نیروهای سلفی وابسته به القاعده به سوریه آمده و در حال جنگ هستند. انفجارهایی که در شهر دمشق دارد رخ داد و اخیرا هم شبکه الاخباریه سوریه را منفجر کردند، کار القاعده بوده است. خودشان هم اعلام کردهاند که ما وابسته به القاعده هستیم. عملیات انتحاری اصولا کار القاعده است. کشتار زنان و بچهها در منطقه الحوله نیز حتی با رفتن هیأتهای بازرسی سازمان ملل متحد به این منطقه مشخص نشده است که کار رژیم سوریه بوده یا کار عناصر دیگری که میخواستهاند این کشتار را پای رژیم سوریه بگذارند تا به این وسیله رژیم بشار اسد را تحت فشار قرار دهند. - امکان دارد شرایط حتی بدتر شود؟ - امکان دارد که به تدریج به یک جنگ داخلی در سوریه منجر شود. - اگر بشار اسد برود، حزب بعث هم رفته است؟ - قاعدتاً این طور است که اگر بشار اسد برود حزب بعث هم فرو میپاشد. چون الان او محور است و این محوریت از بین میرود. - ولی علویها که ماندنی هستند؟ ریشه دارند؟ - بله. علویها جمعیتی حدود ۱۲ درصد دارند و در سوریه حضورفعال دارند. - داستان اخوانالمسلمین را شما چگونه ارزیابی میکنید؟ که در ابتدا نمیخواستند حتی در انتخابات ریاستجمهوری مصر شرکت کنند اما شرایط را تغییر دادند. آیا با مشکلاتی که پیشروی دارند میتوانند مصر را از بحران خارج کنند یا خیر؟ - تاریخ اخوانالمسلمین و نوع تحولاتی که در این چند ساله رخ داده، بحث طولانی دارد. کسانی که شروعکننده اعتراضات در مصر بودند اخوانیها نبودند بلکه جوانان ۶ آوریل بودند که از طریق فیسبوک و شبکههای اجتماعی توانستند مردم را به میدان التحریر قاهره بیاورند. در واقع اخوانالمسلمین را هم جوانان ۶ آوریل به میدان آوردند. - اخوانیها این اواخر حالت مسالمتآمیزی به خصوص با مبارک داشتند. - بله. نوع مبارزه اخوانیها بیشتر مبارزه مدنی بود. - ولی خود اخوانیها جوانان ۶ آوریل را خیلی قبلتر از انتخابات ریاستجمهوری کاملاً کنار گذاشتند. - بعد که شرایط عوض شد و مبارک رو به سقوط رفت، مردم همه امیدوار شدند و به معترضین پیوستند و بالاخره مبارک از قدرت کنار رفت. در طول این مدت آمریکاییها قدرت را به شورای نظامی مصر واگذار کردند تا به طور کلی سیستم مصر از هم نپاشد. - به نظر شما این فکر خوبی بود؟ - برای آمریکاییها بله. - برای خود مصر فکر خوبی نبود؟ خب سیستم از هم میپاشید؟ - اگر سیستم فرومیپاشید انقلاب کامل میشد. - شاید تجربه ایران بوده که نخواستند این اتفاق بیفتد؟ - بله. در ایران یک انقلاب کامل رخ داد. ارتش مصر هم مقداری آسیب دید ولی متلاشی نشد و شاکلهاش را حفظ کرد. وقتی مبارک میخواست برود، به ارتش توصیه کرد که به مردم تیراندازی نکند تا بتواند وجههاش را حفظ کند و بعد هم مبارک را وادار کردند که قدرت را به ارتش واگذار کند. حتی قدرت را به معاون خودش واگذار نکرد چون معاون مبارک هم مثل خودش منفور بود و مردم علیه او شورش میکردند. ارتش مصر در آن دوره وجهه خودش را حفظ کرد ولذا قدرت را به ارتش واگذار کردند. اکنون هم همه چیز در اختیار ارتش مصر است. - - مرسی رئیسجمهور مسلوبالاختیار است؟ - تا اندازه زیادی اختیاراتش را سلب کردهاند. مجلسی هم که میتوانست وی را همراهی کند منحل کردند و لذا مشکلات زیادی بر سر راهش قرار دارد تا بتواند در مصر تأثیرگذار باشد. تا مجلس آینده به چه صورت دربیاید. اخوانیها که برسر کار آمدهاند، زمانی شعارهایی دادند که در حاکمیت نبودند. ولی وقتی وارد حاکمیت میشوند با واقعیتهای جدیدی روبهرو میشوند که مجبورند به آن واقعیتها تن بدهند. ازجمله واقعیتهای موجود این است که عربستان و کشورهای حوزه خلیجفارس منافعی در آنجا دارند. مصرنیز کشور فقیری است و سالانه ۲-۳ میلیارد کمک مالی از آمریکاییها میگیرد. آمریکا سالیانه یک میلیارد و هشتصد میلیون دلار دارد به ارتش مصر کمک بلاعوض میکند که براساس توافق کمپ دیوید این کمکها صورت میگیرد. عربستان و کویت و کل حوزه خلیجفارس سرمایهگذاریهای کلانی در مصر کردهاند. یکی از خط قرمزهایی که عربستان و کشورهای حوزه خلیجفارس به شورای نظامی مصر اعلام کردهاند، برقراری رابطه با ایران است. اخوانالمسلمین هم به منافع ملی خودشان نگاه میکنند و میبینند اگر قرار باشد رابطه با ایران به قیمت تیرگی روابط با کشورهای عرب منطقه تمام شود آن را خلاف منافع ملی خود میدانند. ضمن اینکه آمریکاییها و غربیها نیز هیچ علاقهای ندارند که مصر به ایران نزدیک شود. بنابراین احتمال نمیدهم که به راحتی روابط ما با مصر برقرار شود. اگر هم رابطه سیاسی برقرار شود؛ رابطه دیپلماتیک سردی خواهد بود. - یعنی در حد تأسیس سفارت خواهد بود؟ - حالا فرض کنید در حد سفارت باشد. مگر ما الان با اردن و عربستان در سطح سفارت رابطه نداریم؟ حداکثرش این است که یک رابطه دیپلماتیک برقرار شود که من فکر نمیکنم به این زودی این کار انجام بشود؛ باتوجه به وضعیتی که الان در مصر حاکم است و اظهاراتی که آقای محمد مرسی کرده نیز این وضع را نشان میدهد. - آقای مرسی در مورد نقش ایران در سوریه هم صحبت کرده است؟ - بله. چیزی که باعث شده است ایران در بین اخوانالمسلمین چه در مصر و چه در اردن و جاهای دیگر مورد انتقاد شدید قرار بگیرد، حمایتی است که از رژیم سوریه میکند. و این جزو گرههای اساسی در روابط ما با اخوان است. - سوریه گره بین ایران و مصر شده است؟ - بله. حمایت ایران از سوریه جزو مسائلی است که اخوانیها بهجد روی آن تکیه میکنند. - اخوانیها با این اتهام مواجه هستند که با کنار گذاشتن جوانان ۶ آوریل به نوعی سعی در سوءاستفاده از آنان کردند و البته برای دستیابی به قدرتی که برای آن حدود ۸۰ سال مبارزه کرده بودند و خود به نتیجهای نرسیده بودند. - بله. اخوانیها میخواستند به قدرت برسند و سعی داشتند که آنان را حذف کنند. ولی بعد از دور اول انتخابات که دیدند پیشبینی آنان که فکر میکردند ۶٠ درصد آرا را به دست میآورند و پیروز میشوند، این اتفاق نیفتاد پس… - ذهنیتشان به هم ریخت؟ - ذهنیت به هم ریخت و لذا آقای مرسی استمداد کرد و نه تنها جوانان ۶ آوریل بلکه لیبرالها را نیز در کنارش آورد و حرفهای جدیدی زد. او به صراحت اعلام کرد که ما نمیخواهیم روی پوشش و حجاب زنان تکیه کنیم، نمیخواهیم معاهده کمپ دیوید را لغو کنیم. میخواهیم رابطه متعادلی با غرب و بهخصوص آمریکا داشته باشیم و میخواهیم از همه نیروها استفاده کنیم. این حرفی بود که آقای مرسی زد و پس از رئیسجمهور شدن هم گفت من از همه تشکر میکنم چه کسانی که به من رأی دادند و چه کسانی که به من رأی ندادند و این بدان معنا است که دیدگاه آقای مرسی تا حدی تعدیل شده است. - میتوانیم بگوییم اخوانالملسمین مصر سکولار هستند یا دارند سکولار میشوند؟ - اخوانیها سکولار نیستند. ولی درموضع حاکمیت واقعیتها خودش را به آنها تحمیل میکند و آنها دارند به آن سمت میروند. اخوانیهای تونس هم همین کار را کردند. مگر آقای راشد الغنوشی چه کار کرد؟ راشد الغنوشی رسماً گفت ما نمیخواهیم با بیحجابها برخورد کنیم، نمیخواهیم توریسم خارجی را قطع کنیم و استفاده از بخش ساحلی دریا را محدود کنیم. چون بخش عمدهای از درآمد تونس از توریسم است. اکنون که اخوانیها در تونس به حاکمیت رسیدهاند، نمیتوانند همه اینها را حذف کند تا مردم علیه آنان بشورند. لذا اخوانیهای مصر هم به همان سمت خواهند رفت. آقای راشد الغنوشی که جزو نظریهپردازان تونس است و اکنون وارد حکومت شده و جزو رهبران اخوان است خودش را با اصلاحطلبان ایران نزدیک میداند. پیک نت 12 مرداد |