۱۳۸۹ آبان ۹, یکشنبه
کروبی: بیشترین فشار بر روی جامعه دانشگاهی است
۱۳۸۹ آبان ۸, شنبه
زنان به زندان میروند، دولت به نهاد زنان سازمان ملل
درحالیکه صدور احکام حبس برای فعالان حقوق زنان در ایران ادامه دارد و سختگیریها درباره پوشش زنان و تفکیک جنسیتی در دانشگاهها در حال افزایش است، جمهوری اسلامی ایران خود را نامزد عضویت درشورای اجرای نهاد زنان سازمان ملل کرده که هدف اصلی آن تحقق برابری جنسیتی و رفع تبعیضات جنسیتی است. این تناقض در عملکرد داخلی و بینالمللی جمهوری اسلامی ایران در حوزه زنان در روزهایی است که قوانین داخلی ایران همچنان در حال فاصله گرفتن از«برابری جنسیتی» هستند و تغییراتی که پس ازاعتراضات گسترده فعالان حقوق زنان در لایحه حمایت ازخانواده ایجاد شده، هنوز نتوانستهاست از نابرابری اعمال شده دراین لایحه بکاهد. تلاشهای زنان نتیجه نداد، تغییرات لایحه محدود است مذاکرات درباره لایحه حمایت ازخانواده این هفته هم ادامه داشت و آنگونه که نمایندگان مجلس به رسانهها گفتهاند با تغییراتی در سه ماده جنجالی ۲۲، ۲۳ و ۲۴ این لایحه بار دیگر به صحن علنی مجلس ارسال شدهاست.لاله افتخاری، مخبر فراکسیون زنان مجلس روز پنج شنبه ۶ آبان به خبرگزاری فارس گفت ۲۴ماده لایحه که مربوط به مهریه بود، به طور کلی حذف شدهاست. موسی قربانی، عضو کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس نیز در گفتوگو با واحد مرکزی خبر از گنجاندن حق طلاق زن در صورت ازدواج مجدد همسرش در ماده ۲۴ خبر دادو گفت بنا به پیشنهاد جدید ما برای ماده ۲۴: «چنانچه ازدواج مجدد به عسر و حرج زوجه منجر شود زوجه میتواند از دادگاه تقاضای طلاق کند.»با وجود اینکه مشخص نیست قضات چه شرایطی را برای اثبات «عسر و حرج» در این ماده در نظر خواهند گرفت و اینکه آیا «تقاضای طلاق از دادگاه» راهگشا خواهد بود یا همچنان زنان باید سالها درراهروهای دادگاه در انتظار باشند، این ماده جدید را میتوان قدمی کوچک و محدود اما رو به جلو دانست. دیگر تغییر ایجاد شده در ماده ۲۳، بند ۵ این مادهاست که بر اساس آن به جای یک سال به مرد اجازه داده میشود در صورتی که زن به محکومیت قطعی در جرایم عمدی به مجازات سه سال حبس یا محکومیت به جزای نقدی که بر اثر آن عاجز از پرداخت باشد و به سه سال حبس محکوم شود، درخواست ازدواج مجدد کند.سایر بندهای این ماده همچنان پابرجا است و اعتراضات گسترده فعالان حقوق زنان نتوانست تغییری در تصمیم نمایندگان مجلس بدهد.ماده ۲۲ که به ازدواج موقت پرداخته نیز با تغییرات اندکی که تاثیر چندانی در نتایج حاصله از اجرای آن ندارد تصویب شد و بر اساس تغییرات جدید شرط ضمن عقد و توافق زوجین برای ثبت نکاح موقت نیز ذکر شدهاست. زنان، زندان، دادگاه اخبار زنان زندانی و حکمهای صادره برای فعالان زنان بخش ثابتی از اخبار حوزه زنان در ماههای اخیر است. در هفته گذشته نیز احکام حبس سه نفر از فعالان حقوق زنان اعلام شد و فشارها بر فعالان زن زندانی همچنان ادامه دارد. بازداشت ژیلا بنییعقوب در تجمع اعتراضی فعالان زن در ۲۲ خرداد ۱۳۸۵ شش سال حبس تعزیری برای پریسا کاکائی، فعال کمپین یک میلیون امضا و عضوکمیته گزارشگران حقوق بشر و یک سال حبس تعزیری برای مهسا امرآبادی و تایید حکم یک سال حبس تعزیری و ۳۰ سال محرومیت از روزنامهنگاری برای ژیلا بنی یعقوب، احکام جدید دادگاه برای فعالان زن است.هر سه این زنان در یک سال و نیم گذشته ماهها در زندان بودهاند و همسران مهسا امرآبادی و ژیلا بنییعقوب همچنان در زندان اوین و رجایی شهردر حال تحمل دوره حبس خود هستند. خبر بد فقط حکم زندان و محرومیت نیست، فشار بر زنان زندانی نیز هر روز بیشتر میشود و بیانیهای که پس ازآزادی موقت هنگامه شهیدی از سوی برخی زنان زندانی در اوین صادر شد، حاکی از آزار واذیت روانی زنان زندانی از سوی زندانبان و ماموران امنیتی است. در این بیانیه که مهدیه گلرو، بهاره هدایت، عاطفه نبوی و جمعی دیگر از زندانیان سیاسی زن آن را امضا کردهاند و در سایت دانشجونیوز منتشر شده، آمدهاست که مسئولین زندان برخی زندانیان را مجبور به «خبرچینی و پروندهسازی بر علیه همبندان خود» میکنند و «حقوق قانونی زندانیان همچون مرخصی و آزادی مشروط و...» را دستاویزی جهت اعمال فشار بر زندانیان برای «تن دادن به خواستههای حقیر و غیراخلاقی مسئولین زندان» قرارمی دهند. خبر خوب این روزها، پایان اعتصاب غذای نسرین ستوده، وکیل زندانی است که از ۱۳ شهریور ماه در بازداشت است.خبر خوب آزادی نسرین ستوده و حتی اجازه دیدار یا تماس تلفنی وی با کودکان و همسرش نیست، خبر خوب فقط این است که ماموران امنیتی فقط به خواهر او اجازه ملاقات دادهاند و پس ازیک ماه بی خبری کامل، اطلاعی ازسلامت وی به بیرون از زندان آمدهاست.
نامه فرزند شکوری راد به بازحوی پدرش : دلم به حالت مي سوزد بازجو که زندگيت در اين روزها براي فشار به چنين مردي حيف ميشود.
1389/8/6
ولي بازجو، آنکس که امروز در مقابل تو قرار گرفته است را به خوبي مي شناسم، او دکتر علي شکوريراد، پدر من است.
او در تاريخ 11/11/1340 در تهران در خانواده اي مذهبي بدنيا آمد.پدر او (يعني پدر بزرگم که او را آقا جان صدا مي کرديم ،خدا بيامرزدش)از طلاب حوزه علميه قم بود و فوق ليسانس الهيات داشت . وي از دوستان نزديک برخي از روحانيون طراز اول قم در حال حاضر بوده است .وي بعد از آمدن به تهران کارهاي فرهنگي فراواني را انجام داد، که از آن جمله راه اندازي دبيرستان مفيد مي باشد که جزء مدارس طراز اول ايران است و در زمان جنگ شهيدان زيادي از اين دبيرستان داده ايم و بسياري از افراد سرشناس و موفق جامعه کنوني از اين مدرسه فارغ التحصيل شده اند، و در جايگاه خود حق به گردن اين نظام و مملکت دارد.
دوران کودکي پدرم همانند ساير کودکان هم سن و سال خود در آن زمان سپري شده است با اين تفاوت که او دوران تحصيل خود را به سرعت و سريعتر از ديگران طي کرده و کلاسها را با هوش و ذکاوت فراواني که داشته است به صورت جهشي سپري کرده است بطوريکه توانسته در سن 16 سالگي وارد دانشگاه تهران شود .به نقل از خودش "وقتي وارد دانشگاه شدم هنوز سيبيل در نياورده بودم" آن هم وارد دانشگاهي که آن زمان در بحبوحه ي کارهاي سياسي و فرهنگي قرار داشته است و تعداد احزاب و اختلافات شديد بين آنها بيداد مي کرده است هر حزب و مکتبي در صدد جذب افراد بيشتر بوده است و هر دانشجوي تازه واردي در مقابل هجمه ي شديد نظرات و عقايد قرار مي گرفته بطوريکه دو دوست صميمي آنطور که من شنيده ام ممکن بوده در سال دوم دانشگاه در مقابل هم قرار مي گرفتند و شايد در مواردي نقشه ي ترور همديگر را مي کشيدند .
در اين شرايط، پدرم با آن سن کم خود راهي را انتخاب کرد که تا روز قبل از دستگيريش بر آن بود و پافشاري ميکرد و هيچگاه از آن فاصله نگرفت و روز به روز بر استواري عقيده اش در اين راه افزوده شد .او شيفته ي امام و راه امام شده بود ، او شيفته انقلاب و نظام جمهوري اسلامي شده بود .ولي آنچه که فکر مي کرد انجام داده است کمي متفاوت تر از آن بود که رخ داد و قرار بود که رخ دهد.
يادم هست که يکبار برايم گفت: " اولين ضربه اي که من بعد از انقلاب خوردم اين بود که وقتي 17 يا 18 سالم بود(در ان زمان با آن سن کم جزء فعال ترين دانشجويان خط امام بوده است) طبق معمول با دوچرخه به دانشگاه رفتم .موقع پياده شدن به خودم گفتم ما انقلاب کرده ايم و نظام جمهوري اسلامي بوجود آورده ايم ، فکر کنم نياز به قفل کردن دوچرخه در نظام اسلامي نباشد.مگر نظام جمهوري اسلامي دزد دارد !؟ زمانيکه برگشتم و ديدم دوچرخه ام نيست و آن را دزديده اند اولين ضربه را خوردم "
اين ضربات در سالهاي بعد از انقلاب گهگاه به صورت ها و مدل هاي ديگر بر او وارد مي شد و او را مجبور مي کرد در مقابل غير قانوني عمل کردن ها و کج روي ها فرياد بر آورد. اين فرياد ها در سالهاي اخير و به خصوص در سال گذشته به شدت افزايش يافت بطوريکه او که جزء فعالان براي اين انقلاب بوده است را متهم به اختلال در امنيت (حالا امنيت کي با حرف زدن به خطر مي افته !!!) دانسته و در زندان کرده اند.
بازجو، اينقدر حرف در سينه دارم که داشت فراموشم مي شد که دلم به حال تو سوخت که شروع به نوشتن اين نامه کردم .
بازجو ، امروز اين شخص که فقط قطره اي از اقيانوس شخصيتش را که من توانستهام درک کنم براي تو گفتم و خود نيز بر اين امر حتماّ واقف هستي در جلوي تو نشسته است .کسي که مي دانم راه او و راه انقلاب و امام همواره دو خط همراستا و به هم پيوسته بوده است .کسي که ميدانم هرگز از عقيدهاي که داشته است تخطي نکرده است ،کسي که مي دانم اگر به چيزي عقيده و ايمان داشته باشد تا پاي جانش ميايستد.
بازجو، اگر منطق و استدلال کافي براي آنچه که فکر مي کني صحيح است و خلاف عقيده ي پدرم هست نداري و خود را نيز به خواب زده اي و حرف منطقي که بر خلاف ميلت هست را نمي شنوي ،در حال تلف کردن عمرت هستي .بازجو کاش مي توانستم از وصف حالم در آن لحظه که بعد از چهار روز بيخبري پدرم به خانه زنگ زد و من را با آن صداي دلنشين و آرامش بخشش پسرم صدا کرد برايت بگويم. نميداني چه بر من گذشت و نميدانم چه بر او گذشت ولي بازجو اين را براي تو ميگويم که اگر من را در جلوي چشمانش آتش بزني تا از عقيدهاش برگردد ،شايد خم شود ،شايد بر زمين افتد ،شايد به خود بپيچد ،شايد زاري کند ،شايد فرياد بر آسمان بر دارد و خاک بر سر بريزد ولي مطمئن هستم از عقيده اي که به آن ايمان دارد هرگز بر نمي گردد.
دلم به حالت مي سوزد بازجو که زندگيت در اين روزها براي فشار به چنين مردي حيف ميشود.
مصطفي شكوري راد
۱۳۸۹ آبان ۷, جمعه
احمدی نژاد به لبنان رفت، ولی امام موسی صدر را فراموش کرد
چکیده : آنچه مسلم است پرونده عملکرد دولت نهم و دهم چیزی نیست جز گسترش روزافزون رابطه با دیکتاتوری چون قذافی –رباینده امام موسی صدر- و اعلام رسمی به حداکثر رساندن رابطه دو کشور. نقش دولت احمدی نژاد علاوه بر بی توجهی مضاعف به سرنوشت امام موسی صدر از بین بردن تابوی اعلام صریح دوستی با لیبی است. احمدی نژاد ابایی ندارد از اینکه عکس در آغوش کشیدن قذافی توسط او منتشر شود و این را در راستای همان دیپلماسی فعال خود می داند. البته کسانی که تلاش می کنند لبنان و احمدی نژاد را متحدانی بی بدیل و بدون اختلاف نشان دهند بهتر است به یاد داشته باشند که نه تنها لبنانیان و نه فقط شیعیان حاضر به معامله بر سر امامشان نیستند، بلکه امروز جوانان مشتاق آزادی و عدالت، پاسداران کرامت انسان و دین باوران آزاده در ایران هم نام امام آزادی و همه آنانکه بر سر او معامله کردند را فراموش نمی کنند.
کلمه- گروه سیاسی: با وجود حجم گسترده تبلیغات رسانه های حامی دولت درباره سفر احمدی نژاد به لبنان، اخبار رسیده حاکی از بی اعتنایی آشکار احمدی نژاد به یکی از مهمترین مسائل مردم لبنان، یعنی سرنوشت امام موسی صدر است.
در حالی که دیدار با خانواده امام موسی صدر، رهبر ایرانی شیعیان لبنان جزو برنامه های سفر دو هفته قبل احمدی نژاد اعلام شد بود، منابع آگاه اعلام کردند هیچ درخواست ملاقاتی به اطلاع خانواده امام موسی صدر در لبنان نرسیده و خانواده امام نیز تقاضایی برای ملاقات نداشتند.
با اینحال هفته نامه پنجره، متعلق به فریدالدین حداد عادل در شماره هفته گذشته خود در پروندهای که برای این سفر منتشر کرده است، در جدولی سفر احمدی نژاد را با سفر سال ۱۳۸۲ سید محمد خاتمی مقایسه کرده و جالب اینجاست که همچنان دیدار با خانواده امام موسی صدر در برنامه های سفر احمدی نژاد آمده است و در کمال ناباوری نشانی از دیدار خاتمی با خانواده امام نیست. این در حالی است که رئیس دولت اصلاحات در سفر سال ۸۲ خود بطور ویژه با خانواده امام موسی صدر دیدار کرد و به منزل آنان رفت.
پرسش این است براستی اگر دیدار با خانواده امام صدر، احیاگر طایفه شیعه لبنان و گفتگوی ادیان امتیاز و افتخار است، چرا کوچکترین اعتنایی به آنان نمیشود و اگر دولتمردان فعلی را نیازی به شخصیتی چون او نیست، چرا در کمال بی اخلاقی در ایران بطور رسمی وانمود می شود چنین دیداری انجام شده است؟
حامیان دولت در روزهای قبل و بعد از این سفر تاکید می کردند یکی از محورهای اصلی مذاکرات احمدی نژاد موضوع سرنوشت امام موسی صدر است، اما برخلاف همه این ادعاها رئیس دولت دهم آشکارا و با بی اخلاقی در لبنان از کنار نام مسیح لبنان عبور کرد.
طبق گزارش رسیده به کلمه نبیه بری در مهمانی شام خود بطور ویژه موضوع امام موسی صدر را مطرح کرده و خواستار اقدام جدی دولت ایران شد. واکنش رئیس دولت عدالت محور به این درخواست رئیس مجلس لبنان سکوت بوده و احمدی نژاد حتی به خود زحمت نداده تا حرفی به زبان بیاورد.
نام امام موسی صدر چندین بار دیگر برای احمدی نژاد تکرار شد ه است. شهر صور در لبنان جایی است که امام در بدو ورود به لبنان ابتدا در آنجا ساکن شد و به شهر امام صدر معروف است. وقتی یکی از اعضای امل قبل از سخنرانی احمدی نژاد در صور باز هم از امام موسی نام برد، در حضور مردمی که امام صدر را وجدان لبنان لقب داده اند و هنوز عکسش را بر دیوار خانه هایشان دارند، احمدی نژاد مجبور شد یک بار نام امام را بر زبان بیاورد.
در واقع لبنانیان بیهوده انتظار داشتند رفتاری جز این ببینند: اگر آنان پرونده اعمال دولت تحت مدیریت مهمانشان را – لااقل در مورد گسترش رابطه با لیبی، رباینده امام صدر و نرد دوستی باختن با قذافی – می دانستند، انتظار نداشتند او حرفی از امامشان بزند، چه رسد به اینکه حرف از اقدام جدی برای آزادی امام محرومان شود.
جالب اینجاست که با وجود پوشش خبری بالای این سفر، سخنان شخصیتهای مختلف لبنان در تکریم امام صدر و تاکید بر پیگیری سرنوشتش توسط رسانه های دولتی و حامیان دولت منعکس نشد.
حامیان دولت که استقبال لبنانیان را استقبال از شخص رئیس دولت دهم می دانند نه تنها تلاشی برای دانستن تاریخ و فهمیدن نقش بی نظیر امام موسی صدر در محرومیت زدایی و هویت بخشی به شیعیان لبنان و تلاش برای تقویت هویت ملی لبنان نمی کنند؛ بلکه از درک شرایط خاص این کشور هم عاجز هستند و علاوه بر همه اینها تلاش می کنند دولت را پیگیر جدی روشن شدن سرنوشت کسی نشان دهند، که بزرگترین حامی آزادی و کرامت انسان است.
آنچه مسلم است پرونده عملکرد دولت نهم و دهم چیزی نیست جز گسترش روزافزون رابطه با دیکتاتوری چون قذافی –رباینده امام موسی صدر- و اعلام رسمی به حداکثر رساندن رابطه دو کشور. هرچند سرنوشت امام صدر در ایران متاسفانه در ۳۲ سال گذشته بطور جدی پیگیری نشد و اقدام موثری انجام نشد، اما نقش دولت احمدی نژاد علاوه بر بی توجهی مضاعف به سرنوشت امام موسی صدر از بین بردن تابوی اعلام صریح دوستی با لیبی است. احمدی نژاد ابایی ندارد از اینکه عکس در آغوش کشیدن قذافی توسط او منتشر شود و این را در راستای همان دیپلماسی فعال خود می داند.
البته کسانی که تلاش می کنند لبنان و احمدی نژاد را متحدانی بی بدیل و بدون اختلاف نشان دهند بهتر است به یاد داشته باشند که نه تنها لبنانیان و نه فقط شیعیان حاضر به معامله بر سر امامشان نیستند، بلکه امروز جوانان مشتاق آزادی و عدالت، پاسداران کرامت انسان و دین باوران آزاده در ایران هم نام امام آزادی و همه آنانکه بر سر او معامله کردند را فراموش نمی کنند.
۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه
نامه آیتالله محقق داماد به هاشمی شاهرودی ستمی که بر مردم می کنند مغز استخوان را می سوزاند
آیت الله مصطفی محقّق داماد، رئیس اسبق سازمان بازرسی کل کشور و استاد کرسی فقه و حقوق و فلسفه در حوزه علمیه قم نامه سرگشاده ای خطاب به آیت الله شاهرودی رئیس قوه قضائیه نوشته است.
محقق داماد از جمله روحانیونی است که در دوران علی خامنه ای از قوه قضائیه با اعتراضی که خود در نامه اش اشاره به آن می کند کناره گرفت. دروانی که هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور بود و اتفاقا در نامه خویش به این دوره و دوران نیز اشاره ای تلخ می کند. یعنی صاحب منصبی که اکنون خود در چنبره بی قانونی اسیر شده است! در بخش دیگری از این نامه، آیت الله محقق اشاره به یکی از مراجع حاضر می کند که از راه دوره صحنه گردانی کودتاچی ها تحت عنوان محاکمه را از طریق تلویزیون دیده است. متاسفانه وی نام این مرجع را ذکر نکرده اما می توان با اشاره به "راه دور" حدس زد این راه دور نجف است و آن که چنین با تاسف از نمایش دادگاه یاد می کند احتمالا آیت الله سیستانی باید باشد. (باز هم با قید استنباط ما- پیک نت)
آیت الله محقق داماد، نوه آیت الله بزرگ "محقق داماد" است که از بنیانگذاران حوزه علمیه قم به حساب می آید.
حضرت آیت الله جناب آقایهاشمی شاهرودی
ریاست محترم قوه قضائیه
با سلام و تحیات
به خاطر دارم نیمه اردیبهشت 1358 برای زیارت عتبات عالیات به نجف اشرف مشرف شدم. در بدو ورود مرحوم شهید آیت الله سید محمد باقرصدر طاب ثراه نگارنده را سرافراز فرمودند و به همراه یکی از دوستان مشترکمان به محل اقامت اینجانب تشریف فرما شدند و زیارت ایشان نصیبم شد. چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی که هرگز از خاطرم نمیرود. ایشان از مباحثات با ابن عمّشان امام موسی صدر، و یادداشتهای درس مرحوم والدما، آموزگار جاودان فقاهت مکتب قم «آیت الله سید محمد محقق داماد» و نظریات جدید مطروحه در این مکتب سخن گفتند. از استاد مرتضی مطهری که شهادتشان تازه رخداده بود و نظراتشان گفتگو به میان آمد. آنگاه ایشان خطاب به اینجانب فرمودند «این روزها آقای سید محمودهاشمی که گویی فرزند من است برای حفظ جانش عراق را به قصد قم ترک کرده است و نوید دادند که ایشان میتواند صدیق همفکرگرانبهایی برای شما باشند». من که نادیده خریدار شده بودم نخستین بارکه جنابعالی را در قم زیارت کردم، درست همان یافتم که فرموده بودند. اینک به حکم ولایت دوستی، و با استفاده از حقوق شهروندی، مایلم که بی پرده سطور زیر را به عرض برسانم:
حضرت آیت الله
به عقیده اینجانب بالاترین و بزرگترین ره آورد تحولات قرن حاضر برای بشریت معاصر قواعد جزای عمومی و آئین دادرسی کیفری است. این گفته حقوقدانان جهانی به هیچوجه گزاف نیست که ارزیابی نظام قضایی و حقوقی یک جامعه بر محور قواعد جزای عمومی و آئین دادرسی کیفری و اجرای آن در جامعه دور میزند و برهمین محور باید سنجیده شود.
به موجب این گونه اصول قانونی است که اشخاص میدانند چه عملی جرم است تا اگر مرتکب شوند مجازات میشوند و اگر اجتناب کنند با خیال راحت میتوانند در کنار خانواده با آرامش به زندگی ادامه دهند و کسی به آنان کاری ندارد؟ و در فرض ارتکاب به چه مجازاتی مجازات میشوند و چگونه و با چه آداب و موازینی مجازات بر آنها اجرا میگردد؟ و اگر متهم شدند از چه حقوقی برخوردارند و چگونه دردوران اتهام با آنان برخورد میشود و چگونه آنان میتوانند دفاع کنند؟
معتقدم این نظامنامهها هرچند نگارش و تنظیم آن در قرن حاضر انجام گرفته، ولی مبانی و اصول آن چنان عقلانی است که نمیتواند با تعلیمات راقیه اسلام متکی بر اجتهاد مفتوح شیعی منطبق نباشد. و لذا در دوران سابق مورد تایید فقیهان بزرگ زمان خویش نظیرآیت الله نائینی و آیت الله مدرس اعلیالله مقامهم و خوشبختانه پس از انقلاب اسلامی مورد تایید مراجع رسمی قرار گرفته است.
معتقدم که محور اصلی خواسته ملت ایران در انقلاب مشروطیت تحت عنوان تشکیل عدالت خانه در واقع تقنین همین اصول و موازین بوده و در انقلاب اسلامی هم، ما شاهد بودیم که یکی از انگیزههای خیزش مردمی نقض همین اصول در بیدادگاههای اختصاصی بود.
جناب آقایهاشمی شاهرودی
تحمل بفرمائید که به صراحت به حضورتان عرض کنم که درزمان شما، نه نظرا بلکه عملاً، این رکن اساسی امنیت اجتماعی نه تنها متزلزل بلکه در ملاءعام ویران شد، و این بهای کمی نبود که ملت ایران پرداخت کرد.
توجیه شرعی نقض قواعد عمومی جزا و اصول محاکمات توسط برخی از دوستان، که فقاهت آنان را اگر بپذیرم درایت و آگاهی آنان را هرگز نخواهم پذیرفت، هرچند ممکن است ارائه و برآن اصرار شود. ولی شما مرا میشناسید که فرزند فقاهتم، و دیرینه این درگاهم، فقیهان واقعی را از فقهیان رسانهای بخوبی تشخیص میدهم. با شناختی که اینجانب از جنابعالی دارم، شما از آن دسته فقیهان نیستید، و امکان ندارد که از نظر فکری بتوانید با آنانی همراه شوید که توجیه گر شرعی اینگونه نقض قوانینند.
سخنرانی شما در سال 1373 در محل کار اینجانب فرهنگستان علوم پیرامون محدوده تمسک به مصلحت ثبت و ضبط است و بعید میدانم که در تقلب احوال تغییر نظری برایتان حاصل شده باشد.
چند روز پیش در جلسهای با حضور چند تن از مسئولان نسبتاً بالای نظام سخن از اخبار وقایع اسفبارِ روز و ستمی که بر مردم رفته است، در میان بود. اخباری که به طور مستفیض و بلکه متواتراجمالی ثبوت آن مسلم و انکار آن غیر ممکن بود،(باز هم خدا کند دروغ باشد). ناگهان یکی از ذوات محترم سکوت را شکست و با نگاهی عاقل اندر سفیه رو بمن کرد و با پوزخندی معنیدار گفت این اعمال که توجیه شرعی دارد! خدا میداند چنان مغز استخوانم را سوزاند که هنوز بیقرار و ناآرامم. یاد جمله حضرت مولا(ع) افتادم که فرموده است:
ولوکان امرءا مسلما مات من بعد هذا اسفا ما کان عندی ملوما بل کان عندی جدیرا.(نهج البلاغه)
مورخین آوردهاند که وقتی حجاج بن یوسف ثقفی بدستور عبدالملک مروان خلیفه اموی، برای ایجاد خفقان و اسکات معترضین، همراه چند جلاد وارد کوفه شد مستقیما به مسجد آمد و مردم را فراخواند سپس بالای منبر رفت و اعلام داشت «هانای مردم! نه به کودکانتان رحم میکنم ونه به پیرانتان!. بیگناهتان را به جای گناهکار مواخذه خواهم کرد و به صرف گمان تحویل جلادان خواهم داد(آخذ بالتهمة واقتل بالظنه)، همه اینها از اختیارات من است و هرچه من مصلحت بدانم عین شرع است!»
تفکر فوق دقیقا همان بافته و تافته تفقه مبتنی بر کلام اشعری است که نتیجهاش در کتاب المستظهری غزالی به خوبی مشهود میگردد.
اگر خدای ناکرده قواعد عمومی جزا و اصول محاکمات رعایت نشود و یا نقض قوانین با توجیهات ضداخلاق انسانی موجه گردد، زندگی به همین شرایط تلخ (العیاذ بالله) باز میگردد که مرگ بهتر از آن زندگی است.
ما که به پیروی از اهل بیت عصمت و طهارت(ع) و اجتهاد مفتوح مبتنی برکلام عدلیه مبتهج و بر آن مفتخر و شاکر این نعمت بزرگ هستیم، هرگز مجاز نیستیم که در تشخیص حسن عدالت و قبح ستمگری که مردم خردمند ملتمان خودشان به بداهت درک میکنند قیمومت شرعی نمائیم و تفکر آنان را تعطیل کنیم.
حضرت آیت الله
حضرتعالی خدمات شگرفی در دستگاه قضایی البته انجام دادهاید که انکار آن ناسپاسی است، ولی با کمال تأسف وقایعی در دوران ریاستتان به خصوص در روزهای اخیر رخداد که ملت ایران طعم تلخش را هیچگاه از یاد نخواهد برد. وقایعی که چه به دست کارگزاران قوه مجریه انجام یافته باشد و چه بدست ضابطین قضایی و چه بدست دارندگان پایه قضایی همه و همه مسئولش قوه قضائیهای است که شما مسئولیتش را به عهده داشتید.
حضرت آیت الله!
مطمئن باشید شما در راس قوهای قرار داشتید که علیرغم همه ویرانیها و خرابیها به دلیل طبع کار و ساختار باقیمانده از پیش هنوز هم قضات شجاع، متشخص، پاکدامن و دارای وثاقت قضایی وجود دارند.
شما میتوانستید با حمایت از استقلال قضایی بسیاری از مشکلاتی که ساعتها وقت قوه مقننه را میگرفت و از کارهای مهمتر باز میداشت به آسانی حل کنید، که نکردید.
شما در حوادث اخیر میتوانستید آمرین قانونی در هر پست و مقامی که هستند و مامورین متخلف از موازین اخلاقی را به دست قضات شریف آگاه به قوانین محاکمه کنید که لااقل تا امروز که واپسین روزهای ریاستتان است، نکردهاید.
شگفتا! کار قوه قضائیه به جایی رسیده که از یکسو توسط ائمه جمعه موقّته توصیه به بیرحمی شوند و حدیث شریف لا دین لمن لا رحم له را فراموش کنند و یا به «گرفتن اعتراف!» (اشاره به احمد جنتی و سخنان وی در نماز جمعه است- پیک نت) مفتخر گردند و از سوی دیگر توسط ریاست قوه مجریه به رعایت رافت اسلامی و کرامت انسانی مورد خطاب قرار گیرند. البته بسیار خوب سفارشی بود که ایشان فرمودند- شکرالله سعیهم- ولی آیا بهتر نبود که رئیسجمهور دولت نهم به جای چنین خطاب بشر دوستانه به جنابعالی یا لا اقل در جنب آن، عتاب قانونی به وزیر کشورشان میکردند و وی را تحویل دستگاه عدالت میدادند؟ وزیری که تحت مسئولیت وی چنین وقایع شرمآوری اتفاق افتاده است مگر میتواند مسئول نباشد؟ آیا این نتیجه تاخیر حضرتعالی در اقدام قضایی نیست؟
به موجب قوانین مدون مملکتی کلیه زندانهای کشور زیر نظر قوه قضائیه اداره میشود، و مسئولیتش با این قوه میباشد. آیا بهتر نبود که قبل از صدور فرمان مقام معظم رهبری مبنی بر تعطیل «زندان کهریزک»، شما خودتان دستور بازرسی صادر میفرمودید و چنانچه آنرا فاقد معیارهای لازم میدیدید مبادرت به تعطیل آن میکردید؟ شما آنقدر تاخیر فرمودید تا این مدخل در دائرة المعارفهای جهانی بنام حکومت دینی ایران در کنار مدخلهای زندانهای گوانتانامو و ابوغریب در زمان معاصر با کمال تأسف وارد شد.
از منبع موثقی شنیدم که یکی از مراجع تقلید معاصر که از راه دور محاکمهای که از سیمای ایران پخش میشد پیگیری میکردند، به همان منبع فرموده بودند که بهتراست لااقل این محاکمات را که ننگی است برای قضای اسلامی! از تلویزیون پخش نشود.
عزیزانی که با زندگی صاحب این قلم آشنایند میدانند که صراحت وی تازگی ندارد و سوابق اوراقی که تحت عنوان گزارش خطاب به شورای عالی قضایی وقت و یا صاحبان مناصب اجرایی نگاشته شده و در بایگانی سازمان بازرسی کل کشور علی القاعده موجود است، گواه و اثبات کننده این مدعاست. صاحبان مناصب اجرایی آنزمان که در عمل به گزارشات این ناصح مشفق و درخواست خالصانه وی مبنی بر اجرای صحیح قوانین را اهتمام نکردند و آنروز او را در پافشاری بر نهادینه کردن زندگی مدنی و تحت لوای قانون را یاری ننمودند، امروز گرفتار کمند نقض قوانین شدهاند. و باز هم معتقدم نقض قانون به نفع هیچکس نخواهد بود هرچه در آن تاخیر شود ظلم و ستم به همه میباشد.
از اینکه سخن به درازا کشید عذر میخواهم. آنچه عرض شد دراین روزهای آخرین مسئولیت حضرتعالی هر چند نوشداروی پس از مرگ سهراب است ولی به هرحال این سطور شاید برای آیندگان مفید و برای شما نقطه افسوسی باشد که ایکاش در حوزه علمیه به کار تدریس و پژوهش ادامه داده بودید و هرگز به این ورطه خطیر پای نمینهادید و به همان نقطه امید استاد شهید بزرگوارتان واصل میشدید.
عریضه را با بیتی از غزل خواجه شیراز به آخر میبرم:
به قد و چهره هرآنکو که ماه مجلس شد
جهـان بگیـرد اگر دادگستـری دانـد
سید مصطفی محقق داماد
11مرداد88
اشتراک در:
پستها (Atom)