۱۳۸۹ مرداد ۹, شنبه

حکم اعدام جعفر کاظمی تائید شد (دکتر خزعلی)

جعفر کاظمی را نمی شناسم، اما پنج میلیون تظاهر کننده 25 خرداد 88 را می شناسم، من به همراه همسر و فرزندانم در میان جمعیت بودیم، نمی دانم ، اگر کاظمی به جرم محاربه باید اعدام شود، پس جوخه های اعدام و چوبه های دار دهها میلیون انسان معترض را باید بپا کنید، آقایان؛ بازی با احکام الهی جنگ با خداست، شما که فقه خوانده اید، مگر نه این است که اگر شمشیر در غلاف هم همراه فرد بود محارب نیست، صاحب جواهرمی فرماید: " المحارب کل من جَرّّد السلاح لاخافة الناس " در واقع محارب کسی است که به قصد ارعاب و سلب امنیت مردم سلاح بردارد و این اخافه محقق شود، کاظمی در میان مردم بود؟ سلاحش کجا بود؟ از قصدش چه می دانید؟ آیا مردم از کاظمی مرعوب شدند یا از ...؟ حال صادقانه بگویید: چه کسی سلاح داشت؟ چه کسی با سلاح گرم و سرد مردم را تهدید می کرد؟ چه کسی به سوی ندا و موسوی تیر اندازی کرد؟ چه کسی بالای پل به سوی مردم تیر می انداخت؟ چه کسی از بالای پشت بام مسجد و پایگاه مردم را به رگبار بست؟ چه کسی ایجاد خوف و ترس کرد؟ چه کسی امنیت مردم را سلب کرد؟ چه کسی محارب است؟!!!! نمی خواهم بگویم ما را در حبس نکنید، یا نکشید،نه، " بکشید ما را ملت ما بیدارتر می شود " اما می خواهم بگویم، بنام دین مارا نکشید تا جهانیان از دین بیزار نشوند! ما روی رژیم شاه را سفید کردیم، اگر او هم مثل ما می کشت، اگر کسانی داشت تا به ناف همه محارب و معاند و مرتد، باغی و یاغی وطاغی ببندد، شاید نیم قرن دیگر حکومت می کرد! یادش بخیر، عموی همسرم را می گویم، سید کاظم موسوی بجنوردی، حزب ملل اسلامی را تاسیس کرده بود، با یارانش در کوههای دارآباد مسلح به محاصره نیروهای ساواک درآمد و دستگیر شد، او با خود سلاح گرم داشت، می دانید چه شد؟ او هم اینک رئیس دائره المعارف بزرگ اسلامی است و مقر او در نزدیکی همان کوههایی است که مسلح دستگیر شد! اگر شاه هم بلد بود بگوید محارب، احتمالاً عموی همسر من الان در خاوران بود!

۱۳۸۹ مرداد ۸, جمعه

فشرده بخش دوم شرح بازجوئی از احمد قابل آقای خامنه ای حسابش را از انقلاب و انقلابیون جدا کرده!

آنچه را می خوانید فشرده بخش دوم شرحی است که حجت الاسلام احمد قابل در باره دوران بازجوئی و دادگاهش نوشته است. بخش اول را که قبلا در پیک نت منتشر شده می توانید از اینجا بخوانید.


احمد قابل در بخش دوم می نویسد:
اتهام عمده ی من، انتقاد صریح از رهبری کشور بود. این موضوع بارها و بارها مورد بحث و پرسش قرار گرفت.
در یکی از پرسش ها، بازجو دلایل تقلب در انتخابات را از من پرسید.
نوشتم؛ «چرا آقای خامنه ای با شتاب و قبل از آنکه مهلت شکایت و رسیدگی به شکایات سپری شود و مقامات رسمی و قانونی اعلام نتایج، نتیجه ی قطعی را اعلام کنند، چند ساعت پس از رأی گیری به اظهار نظر پرداخت و با قاطعیت از «صحت و اتقان کامل انتخابات» خبر داد؟ آیا این تخلف قانونی بدون دلیل بود؟ چرا در بین حدود 3200 صندوق انتخاباتی (مجموع صندوق ها در سه استان کشور) که احتمال ختم شدن تعرفه ها در هر 100 صندوق به عدد 100 تنها یک در صد (1%) است، بیش از 500 صندوق معادل 15.6% به عدد صد ختم شده است؟!! کدام عقل سلیمی در تقلبی بودن این نتایج تردید می کند؟
بازجو پرسید: «مگر شما مدعی نیستید که به قانون اساسی و قوانین کشور پایبندید؟ مگر بر اساس قانون انتخابات، شورای نگهبان به عنوان "داور" در قانون نیست؟ چرا به نظر شورای نگهبان احترام نمی گذارید؟.»
پاسخ دادم:«طبق قانون انتخابات، اعضای شورای نگهبان حق حمایت از یک کاندیدا را نداشتند. این در حالی است که 7 نفر از 12 نفر شورای نگهبان، صراحتا و با نام از نامزدی احمدی نژاد حمایت کرده بودند. اول باید همه ی آنان عزل می شدند و سپس افراد بی طرف انتخاب شده و در مقام داوری می نشستند».

بازجو پرسید: ؛«مگر اعضای شورای نگهبان عادل نیستند؟ مگر برای قضاوت، عدالت کافی نیست؟».
پاسخ دادم:«در فقه اسلامی و خصوصا شیعه، یکی از شرایط عدالت است و شرط دیگر "عدم تهمت" است. یعنی داور نباید پیشاپیش به طرفداری از یک سوی دعوا، متهم باشد. شورای نگهبان فاقد این شرط بود و همه ی آنان به طرفداری از دولت، متهم بلکه 7 نفر آنان بر اساس قانون انتخابات، مجرم بودند و به همین خاطر از سوی مراجع و علماء، پیشنهاد یک هیأت بی طرف شد که مورد قبول رهبری واقع نشد! در کجای دنیا، حتی برای بازی های گروهی مثل فوتبال، داور را از تیم رقیب انتخاب می کنند. وقتی در بازی و تفریح، جنین امری ناپسند و نامعقول شمرده می شود، چگونه انتظار دارید که در این صحنه ی جدی زندگی اجتماعی، چنین تصمیم غیرعاقلانه ای را بخش عمده ای از ملت و فرهیختگانش بپذیرند؟علاوه بر آنکه عدالت اکثریت شورای نگهبان زیر سئوال است و من و همفکرانم آنان را عادل نمی دانیم.

بازجومن پرسید: «چرا همراه با دشمنان قسم خورده ی انقلاب، ستون خیمه ی انقلاب و نظام، یعنی ولایت فقیه و رهبری را مورد هدف قرار می دهید؟»
در پاسخ نوشتم:«چه کسی گفته که انقلاب و نظام همچون خیمه ای است که بر یک ستون استوار است؟ من انقلاب و نظام پیشنهادی قانون اساسی را همچون ساختمان محکمی ارزیابی می کنم که بر ستون های مختلفی قرار گرفته و اصلی ترین و بنیادی ترین ستون آن "حق حاکمیت ملت" است که در اصل 56 بر آن تصریح شده است و ولایت فقیه نیز زیرمجموعه ی حق حاکمیت مطلقه ی ملت است و کوچکترین حق تخلف از خواست ملت را ندارد و باید توسط مجلس خبرگانی که حقیقتا نماینده ی ملت اند، دائما کنترل شود و اگر برخلاف خواست ملت و قانون اساسی اقدام کرد، او را استیضاح کنند و در صورت عدم توجه، عزل کنند.
البته یکی از ستون های فرعی این نظام، ولایت فقیه است. مسئولیت های مهمی که بر عهده ی ولی فقیه است، مراقبت همیشگی و نقد مستمر این مقام را لازم می گرداند، تا با سوء استفاده از مقام و موقعیت، بر خلاف قانون اساسی و قوانین کشور، حق حاکمیت ملت را سلب نکند و در اختیار خویش یا گروه خاصی قرار ندهد(که صراحتا در اصل 56 به آن هشدار داده شده است) و این مراقبت با نقد و انتقاد همیشگی همه ی آحاد ملت و رسانه های آزاد، تأمین می شود که متأسفانه حاکمیت کنونی مانع آن شده و می شوند. عدم مراقبت است که منجر به سلب حق حاکمیت ملت و استبداد و دیکتاتوری می شود. تصور نمی کنید که امثال من، خطرات انجام وظیفه را به جان می خرند و انواع محرومیت ها را تحمل می کنند تا حقوق ملت مورد دستبرد حاکمان قرار نگیرد و گرفتار استبداد نشویم؟.
بازجو گفت: وجدانا صلاح نبود برای مراسم تشییع آقای منتظری شما به قم برسید. با زبان تند و تیزی که داری حتما سخنرانی می کردی و هم کار ما را خراب می کردی و هم کار خودت را!
گفت: از تشییع و تدفین ایشان خبر داری؟
گفتم: نه. من در بازداشتگاه بودم. استقبال چطوری بود؟
گفت: خودشان می گویند بین 500000 تا یک میلیون نفر بودند. آقا(رهبری) هم بیانیه دادند و دستوردادند که هرجای حرم حضرت معصومه که خانواده ی مرحوم مایلند، دفن کنند. آن ها هم کنار قبر شهید محمد منتظری دفن کردند.
پرسید بیانیه ی آقا را دیده ای؟!
گفتم: من از کجا باید می دیدم؟
رفت و بیانیه را آورد و به من داد تا بخوانم. پس از آن پرسید: نظرت چیست؟
گفتم: کاش یک دهم این نوشته و احترام را در زمان حیات ایشان مراعات می کردند!
گفت: رهبری در این قضیه احترام کردند ولی چشمت روز بد نبیند، تا بخواهی، اهانت کردند. هتاکی کردند. فحش دادند و بد و بیراه گفتند. هیچ چیز برای هیچ کس نگذاشتند!
دل پری داشت و من بی خبر را از مطالبی مطلع می کرد که بسیار مشتاق دانستن آن ها بودم. در آن بی خبری، فرصت مغتنمی بود تا تسلایی پیدا کنم و از قدردانی ملت از پیر فرزانه ای دلشاد شوم که همه ی هستی اش را برای دفاع از آزادی و حقوق انسان ها فدا کرده بود. روحش شاد و ملت و میهنش قرین پیروزی و بهروزی و شادکامی باد.
بازجو پرسید:«به نظر شما چه کسانی باعث عزل آیة الله منتظری شدند؟».
نوشتم: «دو گروه در دو نهاد آن روزگار مستقر بودند که هریک با انگیزه ی خاص خود با دیگری همکاری می کرد تا آیةالله منتظری را برکنار کرده و گزینه ی مطلوب خویش را جایگزین کند. یک گروه در وزارت اطلاعات به رهبری ری شهری و گروه دیگر در دفتر آیة الله خمینی. هردو از مخالفت رهبری وقت با انتخاب مجلس خبرگان در مورد قائم مقام رهبری، خبر داشتند. شاید برخی از آنان، خدمت به انقلاب و نظام را در این می دانستند که "مطلوب رهبری" را رقم بزنند که نتیجه اش عزل قائم مقام رهبری بود. البته آقای ری شهری و تیمش گمان می کردند که در صورت عزل آیة الله منتظری، نوبت به انتخاب آقای مشکینی می رسد و با توجه به سیاسی نبودن ایشان، عملا رهبری کشور به داماد ایشان یعنی ری شهری می رسد که با تجربه ی وزارت اطلاعات و همراهانی چون سعید امامی و همفکران و یارانش، می تواند کشور را مدیریت کند. برخی افراد در بیت رهبری وقت نیز به تصور گنجاندن نام "حاج احمد آقا خمینی" در شورای رهبری، تصور می کردند که با اشراف تامی که ایشان بر تصمیم گیری های کشور تا آن زمان داشت و نزدیک ترین فرد به بنیانگذار جمهوری اسلامی و تصمیمات ایشان بود، عملا رهبری کشور در همان بیت باقی خواهد ماند و از اقتدار آنان کاسته نخواهد شد! البته هردو گروه ناکام ماندند و قرعه به نام آقای خامنه ای افتاد که نقش مستقیمی در عزل آیة الله منتظری نداشت.»
در یک نوبت دیگر نوشتم: «مگر آقای خامنه ای در خطبه های نمازجمعه اش نگفت:همه ی آنانی که رأی آورده یا رأی نیاورده اند، جزو خانواده ی انقلاب اند؟مگر این بخش از خانواده، بر اساس همان آمار دروغ، بیش از نیمی از رأی بخش پیروز را ندارد؟ چرا 7 کانال تلویزیونی داخلی، تماما در اختیار یک بخش است و حتی یک ساعت به صورت اختیاری، یک کانال تلویزیونی را هم به مخالفان نمی دهند تا از خود دفاع کنند؟ این چگونه پدری است که بر این تقسم ناعادلانه ی فرصت های رسانه ای در درون خانواده ی انقلاب و نظام در تمامی این دوران، چشم بسته یا عملا به این بی عدالتی حکم می کند؟ اگر پدری بین فرزندان خود چنین تبعیضی روا دارد، دیگران او را سرزنش نمی کنند و این را بی عدالتی نمی دانند؟ مگر آقای خامنه ای نمی گوید که؛ "مخالفان عددی نیستند. صفرند و در برابر دریای عظیم ملت، به حساب نمی آیند". اگر این مطلب را واقعا اعتقاد دارند، چرا مجوز راهپیمایی به معترضان نمی دهند؟ اگر واقعا صفرند یا عدد کمی هستند، نباید از طرح درخواست مجوز راهپیمایی، رنگ از رخساره شان بپرد. یک بار باید مجوز بدهند تا این عدد کم، به میدان بیاید. آن گاه برای خود معترضان ثابت خواهد شد که عددشان اندک است. آبرویشان پیش شما و ملت از بین رفته و طبیعتا رسوا می شوند! اگر اینگونه که ایشان می گوید نیست(که نیست) معلوم می شود که این ها صفرهای قبل از یک نیستند و صفرهای پس از یک اند، که اگر یکی از آن ها کم کنید، همه ی صفرها به 9 تبدیل می شوند! نمایش این صفرها در روز 25 خرداد 88 در زیر بارانی از تهدیدهای دادستانی و نیروی انتظامی و بسیج و سپاه و اطلاعات، آنچنان چشم حاکمیت را خیره کرد که هنوز از برق آن می هراسند و جرأت دادن مجوز به معترضان را از حاکمیت گرفته است.
من آقای خامنه ای را رهبر وابسته به جناح راست می دانم. ایشان می گوید: درخواست نظارت بین المللی بر انتخابات در ایران، بی شرمی است. اما من می گویم:کشتن ابراهیم لطف اللهی در بازداشتگاه اطلاعات در سنندج و نشان دادن قبر بتون شده ی وی به خانواده ای که منتظر آزادی او بودند، کمال بی شرمی است!
من می گویم: کشتن زهرا بنی یعقوب در بازداشتگاه همدان و ممانعت از کشف حقیقت این جنایت، کمال بی شرمی است!
من می گویم: کشتن زهرا کاظمی، کشتن شهید فروهر و همسر بزرگوارش توسط مأموران حاکمیت، باید عرق شرم را بر پیشانی مسئولان کشور بنشاند که نمی نشاند!
از طرفی، ایران به عنوان ناظر بین المللی در انتخابات چند کشور شرکت کرده و اظهار نظر کرده است، چگونه است که حضور ایران به عنوان ناظر بین المللی، خوب است اما نظارت دیگران بر انتخابات ایران، بی شرمی به شمار می آید؟
در بازجویی های کتبی و شفاهی تکرار کردم که ایشانمکرر به مخالفان سیاست هایش توهین می کند. توهین های ایشان به مسئولان سایر کشورها را نیز یادآور شدم و گفتم و نوشتم که: اگر ما بخواهیم فقط جواب اهانت های ایشان در طول این مدت را بدهیم (که شرعا و قانونا چنین حقی داریم) مطمئنا نمی توانیم، چرا که ایشان و نمایندگان شان همچنان به اهانت کردن مشغول اند و تمامی رسانه ها را نیز در اختیار دارند.
البته رفتار و گفتار ایشان به گونه ای است که احتیاجی به توهین دیگران به ایشان نیست. متأسفانه همان گفتارها و رفتارها، موجبات توهین و هتک حیثیت ایشان را به صورتی گسترده فراهم کرده و می کند و البته «خود کرده را تدبیر نیست!»
هردو بازجو با تأکید می گفتند:«شما هر انتقادی از رهبری دارید را خصوصی بنویسید و برای ایشان بفرستید. اگر فکر می کنید که ممکن است نرسد، به خود ما(وزارت اطلاعات) بدهید تا ما برسانیم و رسید بگیریم، ولی از انتشار علنی آن در گفته ها و نوشته ها پرهیز کنید!
من گفتم:« دستور شریعت محمدی(ص) این است که خیرخواهی و اندرز به پیشوایان مسلمانان در خفا و پیش چشم مردم".

یک روز بحث مفصلی در مورد وزارت اطلاعات و «مأموران دروغگو»یش شد!.
بازجوی گفت:«شما به وزارت اطلاعات و مأمورانش اهانت کرده اید».
گفتم:«مطمئنا مأموران دروغگویی در بین شما هست».
گفت:«به خدا قسم آقای قابل؛ کسی که می خواهد به عضویت اطلاعات کشور درآید، از فیلترهای مختلف می گذرد تا از نظر دیانت و تقوا و سایر موارد، تأیید گردد. بسیار بیشتر از سایر ارگان ها حساسیت بخرج داده می شود. آن وقت شما با یک جمله، حیثیت همه را زیر سئوال می برید؟».
گفتم: «از نظر ادبی، بیان "قید" برای تخصیص است. اصطلاحا می گویند؛ "قیود هم مُدخل اند و هم مُخرج". وقتی می گویند:"مأموران دروغگو" یعنی مأموران راستگو را از این حکم خارج می دانند و فقط دروغگویان آن ها را داخل در حکم می دانند. اگر من مقصودم این بود که "همه ی مأموران اطلاعات، دروغگو هستند" می توانستم تصریح کنم که همه ی شما دروغگویید. قبول دارید که جرأت ابراز این سخن را داشته ام. پس اگر آنگونه نگفته ام دلیلش این است که من هم قبول دارم که برخی از مأموران اطلاعاتی، آدم های خوب و اهل مراعات مسائل اند.
پس از آنکه اصرار بر تقوای مأموران از سوی بازجو را دیدم و خود را همچنان متهم به اهانت به مأموران اطلاعات! با پرخاش گفتم:«مگر آنانی که همسر سعید امامی را با آن طرز فجیع شکنجه کرده و بازجویی می کردند و از او می خواستند تا الفاظ رکیک در مورد روابط نامشروع با پسرش یا همکاران همسرش را بر زبان براند و با رکیک ترین وجه به قرآن کریم اهانت کند، مأمور اطلاعاتی نبودند؟
مگر آنان که همکار سعید امامی بودند و اهانت های ناموسی و حیثیتی را می شنیدند، همکاران سابق بازجوها نبودند که برخی از آن ها، شهید فروهر و همسرش را کارد آجین کرده بودند؟
با آن ها چه کردند؟ آیا فقط شش ماه تعلیق برای این جنایت کافی بود؟ حالا هم که می گویند مجددا برای سرکوب معترضان به کار فراخوانده شده اند.
این ها همه نشانه ی تقوای این مأموران اطلاعاتی بوده و هست؟ آن ها از روی تقوا در نوبت قبلی بازداشتم در اوین، شش جلسه ی تمام به من فحش می دادند؟ آن ها از روی تقوا به متهمان مختلف اهانت می کنند؟ در همین بازداشتگاه، یکی از متهمان می گفت:بازجویم از من پرسید؛آن خانمی که پیگیر کارهایت هست، خواهر تو است؟ و وقتی با پاسخ مثبت رو برو می شود، می پرسد:خواهرت ازدواج کرده است؟ و پس از پاسخ منفی به او گفته است؛ نوبت بعد که به اینجا مراجعه کند، دختر از اینجا نخواهد رفت! این هم یک نمونه از مأموران باتقوایی هستند که از فیلترهای مختلف می گذرند؟
در ادامه با اشاره به تراکت؛ «النجاة فی الصدق= نجات شما در راستگویی است» که پیش روی متهمان و بر دیوار نصب می شود، گفتم:
«این تراکت را بردارید و بالای سر خودتان و مسئولان کشور نصب کنید که از صدر تا ذیل، دروغ می گویند. رئیس جمهورتان دروغ می گوید. مقام بالاترش دروغ می گوید مقامات دیگر دروغ می گویند! امام جمعه دروغ می گوید. امام شنبه دروغ می گوید. والله در جمهوری اسلامی، به گونه ای است که دروغ از واجبات شده است! به گفته ی مرحوم پدرم: امامت جمعه یعنی دروغ. امامت جمعه یعنی نفاق. امامت جمعه یعنی فریب!.
با ناراحتی پرسید:«پس چرا خودشان امام جمعه بودند؟».
گفتم: برای اینکه دروغ ها را می فرستادند تا بگوید و او نمی گفت.




گفتم: من به شما ها لطف کردم که تاکنون به پرسش هاتان جواب داده ام. می توانم از نظر قانونی حتی به یک سئوال شما پاسخ ندهم!!
پرسید: برای چه و کدام قانون؟
گفتم:«مگر شما عضو وزارت اطلاعات نیستید
گفت: چرا هستیم.
گفتم:«طبق اصل 57 قانون اساسی، قوای حاکم بر کشور، مستقل از یکدیگرند. شما که جزو قوه ی مجریه هستید، با کدام مجوز قانونی به بازجویی که کاری قضایی است می پردازید؟
گفت:«نیابت قضائی داریم و مقام قضائی به ما مجوز داده است!!».
گفتم:«مقام قضائی بی جا کرده است که به شما نیابت قضائی داده است. مگر مقام قضائی از قانون اساسی بالاتر است و حق نقض قانون اساسی را دارد؟ اساسا کار دستگاه قضائی در واگذاری تحقیقات قضائی به وزارت اطلاعات و پذیرش و انجام آن از سوی وزارت اطلاعات، بر خلاف صریح قانون اساسی است!
درپاسخ به پرسشی که می گفت:«طبق مصوبه ی شورای عالی امنیت ملی، مصاحبه با رسانه های بیگانه، جرم است»
نوشتم: «شورای عالی امنیت ملی، حق قانونگزاری ندارد. تنها مجلس است که می تواند قانونی را تصویب کند. علاوه بر اینکه محروم ساختن ملت از حقوق قانونی خود، بر خلاف قانون اساسی است و مصوبه ی مجلس هم نمی تواند حق مردم را از آنان بگیرد.
چگونه است که همین بی بی سی و تلویزیون های امریکایی در کنفرانس خبری احمدی نژاد و رئیس مجلس و سایر مسئولان حاضر می شوند و پرسش هایی را مطرح کرده و پاسخ می گیرند ولی نوبت ما که می رسد، این رسانه ها استکباری می شوند و ممنوع. اگر حکومتیان حق مصاحبه با رسانه های بیگانه را دارند، همه ی افراد ملت هم دارند و اگر نه، همه باید محروم باشند! در قانون نباید تبعیضی وجود داشته باشد.
اوایل بازجویی، بازجوی اول وقتی به نام آقای میرحسین موسوی اشاره کردم و سوابق و دلبستگی ایشان به نظام جمهوری اسلامی را یادآور شدم، با صدایی کشدار گفت:«او که خائن است."
وقتی پاسخ کتبی او را می نوشتم به این سخن او اشاره کردم و نوشتم:«امروزه کار حاکمیت به آنجا رسیده است که دایره ی مخالفان و معترضان و حتی خائنین را به بیت بنیانگذار جمهوری اسلامی، آیةالله طالقانی، آیةالله منتظری، آیةالله بهشتی، آیة الله مطهری، آیة الله موسوی اردبیلی، آیةالله صانعی ، شهید رجایی، شهید باکری، شهید همت، آقایان هاشمی رفسنجانی، سید محمد خاتمی، میرحسین موسوی، مهدی کروبی، موسوی خوئینی، عبدالله نوری، بهزاد نبوی، ناطق نوری و دهها و صدها نفر از مسئولان رده ی بالای کشور از مجلس و دولت و قوه ی قضائیه کشانده و در روزنامه ی کیهان تحت امر رهبری کشور، هشت ساله ی نخست وزیری مورد تأیید بنیانگذار جمهوری اسلامی و شانزده ساله ی ریاست جمهوری هاشمی و خاتمی (که سیاستگزار کلی اش طبق قانون اساسی، رهبری فعلی بود) به دوران خیانت بر کشور افزوده می شود، دیگر کسی نمی ماند که خیانت نکرده باشد. حتی خود رهبری هم در این دایره ی خیانت قرار می گیرد. پیش از این نیز دولت موقت و دولت بنی صدر و نیروهای معترض ملی و مذهبی به خیانت متهم می شدند. یک نگاه به لیست طولانی این خائنین ادعایی بیاندازید. آیا مو بر اندام خودتان راست نمی شود؟
من وقتی می دیدم که فردی بی اطلاع از وقایع گذشته، صرفا بخاطر رویکرد غلط رهبری کشور، با این دست و دلبازی، بزرگان کشور خود را متهم به خیانت می کند، تأسفم عمیق تر شد، چرا که می دیدم آقای خامنه ای با ادعای «خواص بی بصیرت» چه چاهی برای خود و پیروان اندک خود می کند. ایشان هرگز به این نمی اندیشد که از جمع یاران همراه، امروز تنها او است که جدا شده و در مسیر مخالف اتوبان، برخلاف می راند و برخلاف آهنگ نوحه خوان و دسته ی زنجیرزن، زنجیر بر پشت خویش فرو می آورد و همگانی را که همگن بر پشت می زنند متهم می کند که «تک می زنند» و نوحه خوان همراه با جمع را متهم می کند که غلط می خواند و فقط ایشان است که آهنگ نوحه را درست می نوازد.
برفرض که با دروغ «مبارزه ی با فساد اقتصادی» پرده ی غفلت بر «فساد سیاسی» خود کشیدید، آیا می توانید مخالفت میرحسین موسوی و بهزاد نبوی و بسیاری از پاکترین افراد به لحاظ اقتصادی و معترض از نظر سیاسی را نیز با این فریب و حیله از میدان به در کنید؟
کاش فریبکاران عالم به این نکته می رسیدند که دور فریب و ریا و دروغ و دغل، برای اهل آن، بسی ناپایدار است، هرچند تقدیرشان این باشد که با دروغ و فریبی دیگر از میدان بیرون رانده شوند و نه با صدق و صفا!
اگر عمری باقی بود و اختیارم در دست، ادامه ی مطلب را در بخش سوم به اطلاع هم میهنان عزیز و آزادیخواهان گرامی خواهم رساند.

۱۳۸۹ مرداد ۷, پنجشنبه

پدر شهید احمد نعیم آبادی در دیدار با میرحسین موسوی:به فرزند شهیدم افتخار می کنم و به درستی راه او ایمان دارم

پدر شهید احمد نعیم آبادی یکی از شهدای ۲۵ خرداد سال ۸۸ به مناسبت نیمه شعبان با میرحسین موسوی دیدار کرد. به گزارش کلمه، میرحسین موسوی در این دیدار از خانواده احمد نعیم آبادی دلجویی و تفقد به عمل آورد. پدر شهید نعیم آبادی در این دیدار ضمن ارائه گزارشی از چگونگی شهادت فرزندش به موسوی گفت :"من به فرزند شهیدم افتخار می کنم و به درستی راه او ایمان دارم." وی برای میرحسین شرح داد که علاوه بر فرزند شهیدش همه اعضای خانواده ،به نتیجه انتخابات معترض بودند و برای گرفتن حق و رای خود در اعتراض های خیابانی شرکت داشتند و هرگز تصور نمی کردند که برخورد حکومت با معترضانی که رای خود را می خواستند ،چنین خشونت بار باشد. پدر شهید احمد نعیم آبادی ادامه داد:" فرزندم احمد خونش را برای اعتلای وطنش تقدیم کرد و ما اطمینان داریم که خون او و همه شهیدان جنبش به ثمر خواهد نشست." موسوی ضمن دلجویی از پدر این شهید جنبش سبز ،برای وی و مادر داغدارش صبر و بردباری بیشتر آرزو کرد. گفتنی است ،شهید احمد نعیم آبادی نخستین شهید تظاهرات میلیونی مردم در روز ۲۵ خرداد ۸۸ است که بعد از انتقال به بیمارستان حضرت رسول اکرم به شهادت رسید.پیکر این شهید با تاخیری یک هفته ای به خانواده اش تحویل و در قطعه ۵۶ بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد .مسوولان بیمارستان به خانواده شهید نعیم ابادی گفته بودند که وزارت اطلاعات پیکر این شهید و هشت شهید دیگر را از بیمارستان برده است.خانواده نعیم ابادی پس از پیگیری های طاقت فرسا موفق شدند پیکر فرزندشان را در پزشکی قانونی کهریزک تحویل بگیرند. خانواده نعیم آبادی خواهان معرفی و محاکمه قاتلان فرزندشان هستند و بارها به مراجع قضایی شکایت کرده انداما پس از یکسال هنوز پاسخی دریافت نکرده اند.به گفته خانواده این شهید مراجع قضایی به تازگی به آنها پیشنهاد دریافت دیه را داده اند.خانواده نعیم ابادی از پذیرفتن دیه سر باز زده اند و مصرانه خواستار شناسایی و محاکمه عاملان و آمران شهادت فرزندشان و دیگر شهدای جنبش سبز شده اند
درودبرپدرداغدیده عزیزکشورمان، کسانی که ازعزیزترین کسشان چنین باشهامت میگذرندیقین بدانندکه کمردشمن مشترکمان راشکسته اند، پدری رامیشانسم درجنگ ایران وعراق سه فرزندش راازدست دادولی باشهامت لباس مشکی نپوشیدوهرگزگریه نکردبرای اینکه دشمن شادنشود. شماپدران فرهیخته که براه فرزندانتان اینچنین اعتقادراسخ داریدماپیروزیم چون حق باماست ..

۱۳۸۹ مرداد ۶, چهارشنبه

دورخیز سپاه برای ورود به پروژه آزاد‌راه تهران- شمال/ دخالت و حضور جدی دربسیاری از مناقصه ها بدون طی کردن روند قانونی!

جـــرس: عضو كمیسیون عمران مجلس شورای اسلامی، با اشاره به احتمال ورود قرارگاه خاتم الانبیاء (وابسته به سپاه پاسداران) به پروژه احداث آزاد‌راه تهران- شمال، گفت: این قرارگاه عنوان كرده از این به بعد قصد ندارد در پروژه‌های كمتر از صد میلیارد تومان وارد شود و خواسته كمیسیون عمران نیز از قرارگاه خاتم‌ همین است. به گزارش فارس، مهرداد لاهوتی یا بیان اینکه "برآورد هزینه مالی احداث آزادراه تهران ـ شمال دو هزار و چهار صد میلیارد تومان است كه تاكنون تنها ٢۵۰ میلیارد تومان در این‌باره هزینه شده است"، خاطرنشان کرد "مقرر شده بود دولت‌ پنجاه میلیون متر مربع زمین شامل اراضی حاشیه آزاد‌راه و برخی اراضی دیگر در نقاط مختلف را در ازاء احداث این مسیر در اختیار بنیاد مستضعفان قرار دهد." وی تصریح کرد "پنجاه درصد هزینه اجرای این پروژه بر عهده بنیاد مستضعفان و پنجاه درصد نیز بر عهده دولت است. " لاهوتی با اشاره به وجود ابهام در مورد دلایل عدم پیشرفت عملیات اجرایی این پروژه، اظهار داشت: با به تعویق افتادن هر یك روز از زمان بهره‌برداری‌ این پروژه‌، هزینه‌ها افزایش می‌یابد‌. نماینده مردم لنگرود در مجلس تصریح كرد: ممكن است در جذب سرمایه‌های خارجی و فاینانس برای احداث این آزاد‌راه دچار مشكلات بیشتری شویم، همان‌گونه كه در حال حاضر موضوع فاینانس چینی‌ها هنوز به طور كامل قطعی نشده است. این عضو كمیسیون عمران مجلس با انتقاد از وزیر راه مبنی بر عدم بكارگیری توان‌ بخش خصوصی و جذب فاینانس داخلی و خارجی در اجرای پروژه‌های این وزارتخانه، خاطرنشان كرد: بودجه‌های عمرانی دولت محدود و پروژه‌های عمرانی كشور فراوان است و با این میزان بودجه‌ها، نمی‌توان پروژه‌ها را به سرانجام رساند. لاهوتی با اشاره به جلسه اخیر كمیسیون عمران با قرارگاه خاتم‌الانبیاء، تصریح كرد: این قرارگاه عنوان كرده است كه از این به بعد قصد ندارد در اجرای پروژه‌های با اعتبار كمتر از صد میلیارد تومان وارد شود و خواسته كمیسیون عمران نیز از قرارگاه خاتم‌الأنبیاء همین است. این عضو كمیسیون عمران مجلس با اشاره به رایزنی‌هایی كمسیون عمران با این قرارگاه برای مشاركت در پروژه‌های عمرانی بزر‌گ نظیر آزادراه تهران ـ شمال، تصریح كرد:‌ كمیسسیون عمران از قرارگاه خاتم خواست به‌جای ورود به پروژه‌های عمرانی كوچك، در اجرای پروژه‌های گسترده‌ای نظیر احداث و توسعه زیرساخت‌های ریلی و یا آزادراه تهران - شمال شركت كند. گفتنی است قرارگاه خاتم الانبیاء، در پروژه های عظیم و سدوآوری چون نفت، گاز، مخابرات و معادن نیز، دخالت و حضور جدی داشته و بسیاری از مناقصه ها را بدون طی کردن روند قانونی آنها تصاحب کرده است. عملیات اجرایی آزاد‌راه تهران - شمال كه با مجموعا ١٢١ كیلومتر، از آن به عنوان بزرگترین طرح راه‌سازی ایران نام برده می شود، رسماً از سال ۷۵ هم‌زمان در دو قطعه كن و سولقان در تهران و مرزن آباد آغاز شد‌ه و تاکنون موانع زیادی را پشت سر گذاشته است.

۱۳۸۹ مرداد ۵, سه‌شنبه

میرحسین: ” در جامعه مهدوی دزدان بزرگ را رها نمی کنند تا دستهای دزدان خرده پا را قطع کنند. ”

وی افزود :”ما بازمی پرسیم و از پرسیدن خسته نمی شویم که کجا رفت پرونده فسادهای کلانی که در مجلس موافق دولت گشوده شد و سر و صدای آن به صورت بهت آوری خوابید .”.موسوی گفت :”آن وزیر سابقی که خود می داند چگونه به اینجانب تحمیل شد در عین آنکه بیش از همه در جریان سر ریزشدن همه جانبه امکانات دولت به جبهه ها بود حالا می گوید که اگر امکانات دولت در اختیار جبهه ها قرار می گرفت ما بغداد را فتح می کردیم .شما باید جمله ایشان را این گونه معنی کنید که اگر دولت در اختیار بنده و دوستان مان قرار می گرفت ما چه فتوحاتی داشتیم. بنده می گویم شما که نمی دانم به تحریک چه کسانی در عرض یک هفته چندین مصاحبه علیه دولتی که در آن کار می کردید انجام دادید اگر دولت را در اختیار می گرفتید بر سر کشور همان می آوردید که در طول مدیریت خود بر سر بیت المال و اموال مستضعفان و یتیمان در بنیاد مستضعفان آوردید.”

۱۳۸۹ مرداد ۴, دوشنبه

افشای پشت صحنه "ورشکستگی آریان فولاد" قرارگاه خاتم الانبیاء میعادگاهی برای چپاول و غارت

«در پی ورشکسته اعلام نمودن شرکت "آریان فولاد" روزگذشته تمام کارگران آن مقابل فرمانداری بوئین زهرا تجمع کردند. در پی این تجمع پلیس با توم به کارگران حمله کرد. وقتی دیدند کارگران علیرغم این فشارها پراکنده نمی شوند از کارگران خواستند که نماینده های خود را معرفی کنند تا با آنها گفتگو شود . تا ساعت 11صبح این تجمع ادامه داشت.»
این خبری است که تنها در چند جمله بالا تنها از سوی خبرگزاری ایلنا انتشار یافت. اما هیچ خبرگزاری و روزنامه ای اشاره به واقعیات نهفته در پشت ورشکستگی آریان فولاد" نکرد. البته از ترس سپاه پاسداران.
من می نویسم:
در اوایل سال 88 سپاه پاسداران در یکی از معاملات برون مرزی خود به جای پورسانت و یا کمیسیون، چندین تن شمش آهن می گیرد و آن را برای تبدیل کردن به پول وارد کشور کرده و در قرار گاه خاتم الانبیا انبار می کند.
بعد از وارد کردن این محموله بزرگ، شرکت سروش بهمن که از شرکت های زیر مجموعه سپاه و قرار گاه خاتم الانبیا است، مامور فروش این محموله در کشور می شود و در همین رابطه شخصی به نام کثیری به نمایندگی از این شرکت به میان بازاریان رفته و محموله را به تاجران صنف آهن فروش پیشنهاد می دهد، اما از آنجا که خرید چنین محموله بزرگی کار هر کسی نبود و تنها یکی دو نفر توانایی خرید آن را داشتند، قرعه فال به نام شرکت آریان فولاد افتاد که نخستين كارخانه نورد فولاد در خاورميانه است و در حال حاضر با 1200 کارگر در منطقه اشتهارد مشغول به کار است.
کثیری که در واقع دلال فروش شمش های آهن وارداتی قرار گاه خاتم الانبیا بود با خریدار ( بهمن قاسمی صاحب کار خانه آریان فولاد ) وارد مذاکره می شود و بعد از به رویت رساندن شمش های وارداتی انبار شده در قرار گاه خاتم الانبیا به خریدار، محموله یاد شده را به مبلغ چهار ونیم میلیارد تومان به صاحب کار خانه آریان فولاد می فروشد و کل وجه معامله را هم طی یک فقره چک بانکی در یافت می کند، اما قرار گاه خاتم الانبیا هر بار با بهانه ها یی چون نداشتن کامیون و یا مشکلات حمل نقل کالا، از تحویل محموله به خریدار سر باز می زند تا عاقبت خریدار بعد از چندین جلسه مذاکره با کثیری و برخی مسئولین قرار گاه خاتم الانبیا متوجه می شود که اساسا همه این قضایا برای سرکیسه کردن او بوده است. لذا اقدام به شکایت از کثیری می کند چرا که علاوه بر تحویل ندادن محموله فروخته شده ، از پس دادن چهارو نیم میلیاردی که بابت فروش محموله از صاحب آریان فولاد گرفته بود سر باز می زند. از همین رو طی حکمی کثیری را به جرم کلاهبرداری روانه زندان می کند. اما بعد از مدتی با وارد شدن شخصی بنام هاشم ژانت، که با موهای بور و چشم های زاغ، بیشتر به اروپایی ها شبیه است، اما خودش را اصالتا عراقی می داند، به یکباره حکم کلاهبرداری کثیری در دیوان عالی کشور شکسته می شود و طی در خواست دو وکیل متهم پرونده ( کثیری ) بنام های دکتر ناصر سمیعی و علیرضا سعیدی ، که هردو زمانی از قضات دادگاه انتظامی قضات بودند، پرونده بار دیگر در شعبه 35 داد سرای بهشتی به ریاست قاضی خدا کرمی مفتوح می گردد. این بار قاضی خدا کرمی، طی یازده صفحه حکمی خارج از موضوعیت پرونده صادر می کند که حتی دادستان هم از این حکم متعجب می شود و آن را بی ربط به موضوع پرونده می داند . به عبارت روشنتر قاضی خدا کرمی به جای آنکه به شکایت خریدار محموله شمش آهن از کثیری دلال و فروشنده محموله رسیدگی کند ، با هماهنگی سلیمانی مسئول واحد رسیدگی به امور ورشکستگی در قوه قضائیه، حکم ورشکستگی شاکی پرونده یعنی صاحب آریان فولاد ، که چهارو نیم میلیاردش را بردند و خوردند را صادر می کند و بلا فاصله طی جکمی جدا گانه به گروهی ماموریت می دهد تا به کارخانه اریان فولاد رفته ، و با ضبط همه ماشین آلات و مواد اولیه آن ، بعنوان قیم و هیات رسیدگی به ورشکستگی آریان فولاد را تصرف نمایند ، که کارگران کار خانه با متوجه شدن از واقعیت ماجرا دست به اعتصاب می زنند و به حمایت از صاحب اصلی کار خانه در مقابل فرمانداری بوئین زهرا تجمع می کنند .
و اما واقعیت ماجرای پشت پرده این پرونده ورشکستگی، چیست ؟
بعد از تصدی آیت الله هاشمی شاهرودی بعنوان رئیس قوه قضائیه ، باندی از معاودین عراقی ( رانده شدگان از عراق ) که همگی از نزدیکان و دوستان آیت الله شاهرودی بودند تشکیل می گردد ، که معروفترینشان شیرج معاون شاهرودی بوده و بقیه زیر نظر او قوه قضائیه را تیول شخصی خود ساخته بودند ، هدف تشکیل این باند از معاودین عراقی مستقر در قوه قضائیه که چندین قاضی دیوان عالی کشور و دیگر شعبات دادسرا ها را تحت فرمان خود دارند ، بالا کشیدن کار خانجات و سرمایه های بخش خصوصی تجار ایرانی است و معروف ترین عملیاتی که تا کنون در راستای این هدف انجام دادند و مثل توپ در محافل اقتصادی کشور صدا کرد، ، تصاحب کار خانه فیلتر البرز است که از آن زمان در محافل اقتصادی این گروه در قوه قضائیه را با نام باند فیلتر البرز می شناسند که رئیس و لیدر این باند شخصی به نام هاشم ژانت بود که با ظاهری فرنگی ( موی طلایی و چشمان زاغ ) خود را عراقی می خواند و از دوستان و یاران نزدیک شیرج معاون رئیس سایق قوه قضائیه است که با وجود بر کناریش از قوه قضائیه اما هاشم ژانت کما کان به فعالیت خود ادامه می دهد با این تفاوت که بعد از رفتن هاشمی از قوه قضائیه برای انجام کار های قضایی خود از وکیلی به نام مجید شریفی استفاده می کند که در واقع این شخص وکیل هاشم ژانت می باشد و جالب اینکه هاشم ژانت بعد از اتمام هر پروژه ای برای مدتی مفقود می شود تا آب ها از آسیاب بیفتد اما به محض پیدا کردن شکار جدید با نام جدید اما همان شکل و ظاهر فرنگی وارد عمل می شود .
اما کثیری نماینده شرکت سروش بهمن که هم اکنون بجز پرونده آریان فولاد، از بابت دو پرونده مشابه دیگر که یکی مربوط به کلاهبرداری یک و نیم میلیاردی این فرد از شرکت نبرد اهواز است و پرونده دیگر او در ارتباط با کلاهبرداری یک میلیاردی از یک تجار آهن استکه هم اکنون برای این دو پرونده نیز در زندان بسر می برد و باکی ندارد چون تمامی احکامی که از سوی داد گاه ها برای این فرد صادر گردیده همگی پس از ارجاع به دیوان عالی کشور برای تجدید نظر توسط اعمال نفوذ هاشم ژانت شکسته می شوند آنچنانکه به شهادت همه پروند ه های پیشین کثیری از بابت کلاهبرداری که بعد از مدتی بایگانی شده اند ، این چنین بوده است .
نقش کیهان در بالا کشیدن سرمایه تجار ایرانی
تمامی احکامی که قضات تحت نفوذ هاشم ژانت ، در مورد پرونده های مشابه فیلتر البرز و هم اکنون کارخانه آریان فولاد ، صادر گردیده ، قبل از حکم ، نسخه ای از خلاصه پرونده برای کیهان شخص حسین شریعتمداری ارسال می گردد تا با انتشار آن ضمن فراهم ساختن جو مناسبی جهت چپاول اموال تجار ایرانی ، مدرکی جهت استناد قاضی برای حکم صادره باشد که در مورد پرونده آریان فولاد می توانید به کیهان چهارشنبه 15 اردیبهشت ماه امسال ( 89 ) صفحه 6( مطالب اقتصادی ) مراجعه کنید .
منبع پیک نت
(موردتوجه بازاریان وکارخانه داران درایران)

هاشمی رفسنجانی: عده ای مشکوک بازار سیاست را آلوده کرده اند

هاشمی رفسنجانی طی یادداشتی که خبرگزاری ایلنا آن را منتشر کرد، بمناسبت سالگرد عملیات "مرصاد" (حمله واحدهای نظامی مجاهدین از عراق به شهرهای غرب ایران در سال 67)، ضمن برشمردن نقش خود در آن عملیات با حضور در کرمانشاه، و سرنوشت تلخ مجاهدین خلق در آن ماجراجوئی نوشت:
به جوانان عزیز توصیه می‌كنم در بازار پر رنگ و لعاب سیاست كه این روزها با ورود و خروج‌های مشكوك عده ای آلوده شده است، مواظب باشند كه مبادا بازیچه نیات پلیدی شوند كه پشت سخنان گمراه كننده پنهان شده‌است. گروهی روحانیت اصیل، مبارزین استخوان خرد كرده، یادگاران جبهه و جنگ، مدیران ارزشمند سابق، مردم هوشمند و مهمتر از همه اندیشه‌های تابناك و یادگاران امام را مانع زیاده‌خواهی سیاسی خویش می‌دانند و برای انزوا و طرد آنان از هیچ كوششی دریغ نمی‌كنند.
البته مردم ایران در طول تاریخ ثابت كرده‌اند كه نمی‌گذارند گروهی با ایجاد جزر و مدهای سیاسی در اقیانوس اندیشه‌های آنان موج‌سواری كنند و انقلاب اسلامی را كه حاصل خون صدها هزار شهید در سالهای مبارزه و دفاع مقدس است، از مسیر درست خویش منحرف نمایند

اهریمن نامه - دفتر نخست اندر زاده شدن محمود و مهاجرت به تهران



این منظومه در هفت بخش یا دفتر کوچک نوشته شده و در آن تلاش شده تا به اندازه ای که بضاعتم در ادبیات فارسی اجازه میدهد ترکیبی از اشعاری شبیه به شاهنامه فردوسی همراه با برخی از اصطلاحات روزمره به رشته تحریر درآید. پس اگر در لابه لای برخی از سطور بالاجبار از دایره ادب خارج شده ام پیشاپیش از خوانندگان عزیز پوزش میطلبم. موضوع این منظومه که روایت بسیار مختصری از زندگی محمود احمدی نژاد از ابتدا تا کنون است، در ابتدا قرار بود طنز آمیز باشد که با پیش رفتن کار، اندک اندک وجهه حماسی قضیه بر وجهه طنز آن چربید به گونه ای که تغییراتی اساسی در طرح اولیه پدید آمد. بخش نخست آن در این پیوست ارسال خواهد شد و بخشهای بعدی به مرور و ترجیحن با فاصله یک یا دوروز از پیوست قبلی ارسال خواهند شد. تأکید میکنم که: 1) در این نوشتار با توجه به بی حوصله گی اکثر خوانندگان ایرانی در خواندن مطالب بلند بخصوص شعر، حتی الامکان سعی شده که روایت به صورت بسیار خلاصه ارائه شود به گونه ای که به اصل آن خدشه ای وارد نشود. دفتر نخست، کوتاهترین دفتر این مجموعه است و بخشهای بعدی حاوی ابیات بیشتری خواهند بود. 2) داستان این منظومه برداشت و استنباط شخص من از وقایع ایران بوده که در برخی موارد با تخیلات من آمیخته شده است و لزومن درست نیست. 3) با توجه به اینکه هیچگونه چشمداشت مادی از ارائه این کار برایم متصور نیست، پس، از خوانندگان عزیز استدعا دارم در صورت ارسال این مطلب به فضای مجازی وب، دستکم برای حفظ اجر معنوی، نشانی وبلاگ و منبع اصلی و نام نویسنده مطلب را نیز حتمن ذکر کنند و از دستکاری مطلب اصلی جدن خودداری نمایند. 4) برای آسایش بیشتر خوانندگان، واژه هایی که بنظرم کمی غیر معمول می آمدند را به صورت پیوست به معنای واژه در فرهنگناامه اینترنتی دهخدا، پیوند دادم. این واژها ها به رنگ آبی و با زیر خط مشخصند. این نوشته را تقدیم میکنم به جنبش آزادیخواهی ملت ایران.تا چه قبول افتد و چه در نظر آید. ارادتمند همه ی شما دودوزه
به تهران رسیدند با خان و مان
بدیدنــــــــد آزاد شهـــــــری کـلان
یکی شاه باشد در آنجـــــــــــا به تخت
یکی همچـــو جمشیدِ کِی، نیکبخت
همه مردمــــــــــــان از پی روزی اند
همه دوستــــــــداران بهـروزی اند
ز غوغا پُرست و ز جـوش و خروش
همه در تکاپو و در جنب و جوش
یکی مرد دیـن رفت بر تخت شاه
لجن را رسانیـــــــــد تا اوج مــــاه
چو ضحاک، بر شد به تخت کیان
بشـــــد آدمـــــی هم سرماکیــــــان
بجام انــــدرون خون رَز لخته شد
درِ شـــــادی و خـــــرمی تخته شد
چو آمد دگــــر موســــــــــــــم آزمون
شدند از دو لشکـــــــر سواران برون.
ز هر سو یکـــــــــی تک سوار آمدی
به آوردگـــــــاه، استــــــوار آمــــــدی
.از این سوی محمـــــــــــود آمد سوار
از آن سو بشد بهرمــانی به کـــــــــار
دگر بود کــــــــروبیِ پـر خـــــــروش
.پر از زور بـودی و هم سختـــــکوش

یکی بود میــــــــری بخویش اندرون
به رخ داشــــت لبخند و ریش اندرون
.که بنشسته در گوشــه ای بیست سال
بدور از هیاهـــــو و از قیــــل و قــال
سرش گرم کار نگــــــــــــــاره گری
نخواهد که جـــویــد به کــس سَروَری
ز نمرود و نمرودیان خستــــــــه بود
ز بیدادشـــــــان لب فروبستـــــــه بود
به ســـر شد چو گاه رَجَز از دو سو
.ز نمـــــــــــرود و محمود رفت آبرو
چو کردند ترسیــــــــده هر سو نگاه
.ندیدنــــــد جز اندکـــــی در سپــــــاه
همه سوی اردوی میـــــــر آمــــــده
همه پاک بـــــاز و دلیــــــــــــر آمده

۱۳۸۹ مرداد ۲, شنبه

به مناسبت دهمين سالگرد درگذشت احمد شاملو // هرگز از مرگ نهراسيده ام


يك دهه از سكوت سرشار از ناگفتههاى شاعر سترگ ما، بامداد شعر معاصر ايران، ميگذرد؛ و ما هنوز همچنان همه در انتظارِ چيدن سپيدهدم آزادى و عشق و انسان از لابهلاى عاشقانهها، شبانهها، سرودها، غزلهاى ناتمام، هجرانيها و ديگر نجواهاى او روزان و شبان را يكى پس از ديگرى در نبودِ او تجربتى مكرر داريم. شاعرى كه عشق مضمون اصلى آثار اوست، سرايندهى ستايشگرِ عشق به انسان، آزادى و عدالت اجتماعى. شاعرى كه هماره ستيز بيامان با آزاديكُشي، اختناق و سركوب جوهرهى كلام اوست، و ساليان خود همه به پاسدارى از حرمتِ قلم و بيان سپرى كرد....در غيابِ انسان جهان را هويتى نيست ! پس گريهى سلاخانِ دلسپرده به قناريهاى كوچك و به مسلخِ بردنشان، و كبابِ قنارى بر آتشِ سوسن و ياس در معركهى دستافشانى و پايكوبى و گردنفرازيِ پس از پيروزى را دگرگونه سرودى ساخت زيبِ اِفشاى سيماى كريه و صداى انكرِ ستمكاران و سياهانديشان. گرچه با خشم و درد حتى "كريه" و "انكر" را صفاتى ابتر ميدانست زيرا بهتنهايى گوياى خونتشنگيِ آنان نيست، گويى براى توصيف دقيقِ آنان بايد همهى واژههاى پلشت را به خدمت گرفت!..............بامداد از اينان بود. ايناني كه قائل به پسوند و پيشوندي بر ‹‹انسان›› نيستند و نبودند: ‹‹انسان مومن››، ‹‹انسان كافر››، ‹‹انسان سياه››، ‹‹انسان سفيد››. و ‹‹انسان›› را در كليت انسانيش و در تجلي ‹‹انسانيتش›› ارج مينهادند، چرا كه باور به جاودانگي در ‹‹انسانيتاش›› داشتند و نه چيز ديگر …. به راستي كه بود بامداد؟ ستاره اي كه ديگر دراين پهنه خاكي مانندي ندارد؟

به برکت سپاه پاسداران ،اعتياد گريبان 10ميليون خانواده ايرانی را گرفته است

 

مديركل پيشگيري از اعتياد ستاد مبارزه با مواد مخدر با اشاره به اينكه گرايش فرزندان در خانواده‌هاي از هم گسيخته به مواد مخدر بيشتر است، گفت: از ميان يك ميليون و 200 هزار معتاد قطعي و 800 هزار معتاد تفنني، 10 ميليون نفر از خانواده‌هاي معتادان گرفتار معضل اعتياد هستند. به گزارش خبرنگار ايلنا، صرامي مديركل پيشگيري از اعتياد ستاد مبارزه با مواد مخدر در حاشيه كارگاه مربوط به اعتياد و راه‌هاي پيشگيري از‌ آن به خبرنگاران تاكيد كرد: متاسفانه برخي از پدر و مادرها با عدم رعايت مسائل تربيتي، امروز با كشيدن سيگار، مواد مخدر و محرك در منزل، مراسم عروسي، عزا، جمع دوستانه و .... اقدام كرده و به دليل آنكه فرزندان با چشم فرزندان تربيت مي‌شوند نه با گوش، به سرعت از والدين خود الگو مي‌گيرند. او با اشاره به لزوم توجه رسانه ملي به مقوله آموزش و اطلاع‌رساني به خانواده خصوصا خانواده‌هاي از هم‌گسيخته يادآور شد: زمينه گرايش فرزندان به مواد اعتياد‌آور در اين‌گونه خانواده‌ها بيشتر است چرا كه طلاق عاطفي در اين خانواده‌ها شديد بوده و رسانه ملي بايد به اين قبيل معضلات توجه جدي داشته باشد و به خانواده‌ها آگاهي دهد كه در چنين موقعيت پرآسيبي چگونه مي‌توانند عوارض منفي از هم گسيختگي كه همان گرايش به سيگار و اعتياد بوده را كاهش دهند. او ادامه داد: غفلت و انحراف والدين از ديگر عواملي بوده كه در گرايش نوجوانان و جوانان به اعتياد موثر است. در عين حال به هر ميزان كه تضاد والدين با بچه‌ها بيشتر شود، آنها فرار را بر قرار ترجيح داده و به معضلات اجتماعي بيشتري گرفتار مي‌شوند. كنجكاوي در راس عوامل اصلي گرايش به اعتياد مديركل پيشگيري از اعتياد ستاد مبارزه با مواد مخدر با اشاره به آمارهاي مربوط به سال 86 و پژوهش‌هاي صورت گرفته يادآور شد: در سال 86، 6/46 از افراد درگير اعتياد زير 29 سال بودند و در اين راستا 95 درصد مردان و پنج درصد زنان را شامل مي‌شوند. او افزود: 70درصد از افرادي كه به اعتياد گرايش داشتند مرد و داراي شغل بودند و 30 درصد نيز بيكار؛ همچنين 90 درصد معتادان داراي تحصيلات زيرديپلم و 10 درصد بالاي ديپلم بودند، 7/41 درصد مجرد و مابقي نيز متاهل بودند. صرامي در ادامه با نگاهي به عوامل موثر در شروع اعتياد يادآور شد: كنجكاوي در راس اين هرم قرار دارد، كسب لذت 18 درصد، رفع مشكلات روحي و رواني 14 درصد، تفريح 13 درصد، فشار دوستان 1/5 درصد، رفع مشكلات جسماني 5 درصد، مشكلات خانوادگي 3/4درصد و رفع مشكلات جنسي نيز 4/3 درصد از عوامل اصلي گرايش به اعتياد در جوانان ثبت شده است. تاثير 40 تا 45 درصدي اعتياد به ارتكاب جرائم گوناگون صرامي با بيان اينكه سونامي مواد مخدر و محرك‌ها نشان مي‌دهد كه ممكن است هر فردي در هر خانواده، محيط كار، آموزش و .... درگير اعتياد شود، تصريح كرد: پيامدهاي اعتياد كمي است، اما اعتياد در حوزه مسائل اجتماعي 40 تا 45 درصد در ارتكاب افراد به جرائم گوناگون ايفاي نقش مي‌كند. همچنين پيامدهاي اقتصادي اعتياد نيز خسارت‌هاي متفاوتي به حاكميت و آحاد جامعه وارد مي‌كند. مصيبت اعتياد گريبان 10 ميليون خانواده معتاد را گرفته است مديركل پيشگيري از اعتياد ستاد مبارزه با مواد مخدر در ادامه با اشاره به وجود يك ميليون و 200 هزار معتاد قطعي و 800 هزار معتاد تفنني در كشور خاطر نشان كرد: با اين وجود آمارها نشان مي‌دهد كه حدود 10 ميليون نفر از خانواده‌هاي معتادان، گرفتار موضوع اعتياد هستند و مصيبت اعتياد را به واسطه فرزندان، همسر و يا والدين خود تجربه مي‌كنند. به گفته صرامي اگر در دهه اول و دوم انقلاب به مقوله پيشگيري از اعتياد براي واكسينه و معصوم‌سازي افراد در مقياس 68 ميليون نفر، برنامه مشخصي وجود داشت، امروز معضل اعتياد براي 87 درصد از مردم به عنوان اولين تهديد اجتماعي تلقي نمي‌شد. مطلع شدن 55 درصد از والدين از اعتياد فرزندان پس از پنج سال تاخير مديركل پيشگيري از اعتياد ستاد مبارزه با مواد مخدر در ادامه تاكيد كرد: براساس سند جامع پيشگيري از اعتياد مقرر شده تا در دوره زماني 89 تا سال 1393 نسبت به زير چتر قرار دادن حداقل 40 درصد از جمعيت سالم كشور گام برداشته شود تا به اين واسطه نسبت به كاهش و كنترل نرخ بروز اعتياد اقدام كنيم. او در ادامه با اشاره به نقش موثر آموزش‌هاي فرزندپروري به والدين خاطر نشان كرد: در كنار آموزش، اطلاع‌رساني، آگاه‌سازي و ارائه مهارت‌هاي زندگي به دانش‌آموزان، دانشجويان و ساير آحاد جامعه بايد اطلاعات مربوط به فرزندپروري را به والدين ارائه داد تا به اين واسطه پدران و مادران پس از پنج سال از اعتياد فرزندان خود آگاه نشده و زودتر با مسائل و مشكلات آنها آشنا شوند. صرامي يادآور شد: بالا بردن سطح دانش‌ مردم به تنهايي براي پيشگيري از اعتياد موثر نيست بلكه بايد بر روي جوانان و نوجوانان اقدامات موثرتري صورت گيرد چرا كه مشخص شده يكي از دلايل اصلي گرايش جوانان به اعتياد براي كسب لذت، تنوع و غني‌سازي اوقات فراغت بوده، به همين دليل بايد ضمن تغيير نگرش در ميان جوانان در ايمن‌سازي دروني جوانان و نوجوانان نيز به گونه‌اي اقدام كرد كه دستخوش فريب فرهنگي موجود نشود.

۱۳۸۹ تیر ۳۱, پنجشنبه

میرحسین موسوی: حمله به علوم انسانی یادآور تجربه استالین است




میر حسین موسوی در دیدار با جمعی از استادان انجمن اسلامی مدرسین گسترش دروغ را یکی از علایم زوال در جامعه دانست و تاکید کرد:"دروغ سازمان یافته مشرعیت زداست و ما امروز با دروغ سازمان یافته روبرو هستیم و رسانه های مجازی سبز باید حداکثر تلاش خود را در زمینه بر ملا کردن ابعاد این پدیده شوم و رو به گسترش به کار گیرند." به گزارش خبرنگار کلمه، میر حسین موسوی در ابتدای این دیدار ضمن تبریک اعیاد شعبانیه گفت :"عده ای اعتقاد مسلمانان و بویژه شیعه را در باره انتظار ظهور با خرافات زیاد آمیخته اند و مساله تا آنجا پیش رفته که امام زمان (عج ) را وسیله توجیه همه مسائل و مشکلات خود قرار داده اند.در حالی که دامان معصومین مورد اعتقاد ما از هرگونه ظلم و خرافات پاک است ،امام جمعه ای امام زمان (عج ) را حامی تصفیه های شورای نگهبان قرار داده است . البته ما منتظر هستیم که ببینیم ایشان چگونه از رضایت امام زمان از تصفیه و ستم هایی که به کاندیداها در طول نظارت استصوابی وارد شده ، اطمینان حاصل کرده اند." حمله به علوم انسانی یادآور تجربه حکومت های توتالیتر وی سپس به حمله سازمان یافته ای که نسبت به علوم انسانی در دانشگاههای کشور اشاره کرد و گفت :"من با دیدن این حملات یاد تجربه بسیار تلخ و هشداردهنده حکومت شوروی سابق و دیگر حکومت های توتالیتراروپای شرقی می افتم .آنها از زمان استالین به بعد علوم اجتماعی را علومی بر آمده از جوامع سرمایه داری و بورژوازی می دانستند و به همین دلیل تدریس آن را جز در مواردی اندک ممنوع کرده بودند.تحریم و محدودیت این رشته ها چشم آنها را روی روند تغییرات سریع جهان و جامعه خودشان بست و انعطاف پذیری نظامشان را در مقابل تحولات اجتماعی کشورهای خود و چهان از بین برد و باید یکی از دلایل سقوط این نظام ها را نبود دانشمندان و نظریه پردازان خبره در علوم انسانی دانست." میرحسین موسوی یادآور شد:"آنچه از سخنان شهیدان بهشتی و مطهری بر می آید اعتقاد به فضای باز علمی در این زمینه بود و حتی شهیدمطهری می گفت که مارکسیسم را باید استادان معتقد به مارکسیسم در دانشگاه تدریس کنند." میرحسین موسوی با ابراز تاسف از رواج دروغ و دشنام و اتهام های بی سابقه در جامعه گفت :"ویژه نامه مفصلی حاوی دروغ و دستکاری تاریخ در آستانه بیست و دوم خرداد توسط روزنامه های دولتی و با پول ملت چاپ شد و در کنار آن بخشی از برنامه های صدا و سیما هم به این دروغ پراکنی ها اختصاص یافت.به نظر می رسد سرنوشت اقتدار گرایان در سراسر جهان شبیه هم است و روشهای آنها مشابه یکدیگر است." روش هایی تکراری برای پوشاندن حقیقت موسوی در بخش دیگری از سخنان خود یک مثال تاریخی عنوان کرد :"از زمان استالین کتابهایی برای تاریخ حکومت کمونیستی تدوین شد که مهم ترین و رسمی ترین آن تاریخ حزب کمونیست شوروی بود .در این کتابها با توجیه تصفیه های رژیم استالینیستی در هر دوره تغییراتی بوجود می آمد .مثلا اگر در چاپ اول این کتاب عکس تروتسکی در کنار سایر سران شوروی دیده می شد ،در چاپهای بعدی این عکس ها با شگردهای روتوش حذف می شد.در باره مطالب هم وضع همین جور بود.البته آن موقع هنوز امکاناتی که امروز برای این طور حذف و اضافه ها توسط برنامه های رایانه ای بوجود آمده ،نبود." وی تاکید کرد: "متاسفانه امروز در ایران نیز همان روشهای اقتدارگرایانه دیروز در جعل و دستکاری تاریخ و واقعیت ها دیده می شود .این مساله امروز فقط به تاریخ انقلاب اختصاص ندارد .شما امروز به سخنان دولتیان گوش کنید .به نظر می رسد که کشورما کمترین نرخ تورم را دارد و یا رشد بیکاری به حداقل خود رسیده و یا آنکه کشور ما بیشترین سرمایه های اقتصادی جهان را جذب می کند و گویی سرمایه گذاران پشت دروازه کشور صف کشیده اند تا اجازه شرکت در سرمایه گذاری ها را بگیرند.دروغ گویی تا آنجا پیش رفته که می گویند مردم ما آزادترین کشور دنیا هستند.به نظر من باید تامل کنیم .آنها می دانند دروغ می گویند و یا حافظه شان دچار اختلال شده است. همین عکسی را که اخیرا از سحرخیز چاپ شده ،ببینید و یا خبر محکومیت آن خانم محترمی که جرمش فقط این بوده که شاهد زیر گرفتن یک شهروند توسط اتومبیل بوده ،کافی است که بفهمیم حکومت به کجا رسیده است. جالب است که خواهر ایشان نیز فقط به خاطر تسلیت گفتن به خانواده یکی از شهدای عاشورا ،محکوم به شش سال زندان شده است. آنگاه با وجود این موارد و صدها مورد مشابه باز هم می گویند که ما ازادترین ملت جهان شمرده می شویم." ابعاد گسترده دروغ و افسانه سازی در دولتیان میرحسین موسوی گفت :" ابعاد گسترده دروغ در میان دولتیان به افسانه سازی و خلق توطئه های من در آوردی و عجیب و غریب منتهی شده است . دشنام و تهمت های سیاسی ، اجتماعی و اخلاقی و امثال آن را نیز باید به شیوه های دولتیان اضافه کرد.دشنام ها و تهمت هایی که کیفرهای سنگینی از نظر قانونی و شرعی دارد. لابد مسوولان قضایی نیز خواهند گفت قوه قضاییه ما مستقل ترین و بی طرف ترین دستگاه قضایی جهان است." رسانه های سبز با دروغ سازمان یافته دولتی مقابله کنند موسوی با بیان این اینکه همه باید بدانند گسترش دروغ با این ابعاد می تواند یکی از علایم زوال یک نظام محسوب شود ،افزود :"دروغ سازمان یافته مشرعیت زداست و ما امروز با دروغ سازمان یافته روبرو هستیم و رسانه های مجازی سبز باید حداکثر تلاش خود را در زمینه بر ملا کردن ابعاد این پدیده شوم و رو به گسترش به کار گیرند،هنرمندان نیز همانگونه که با خلق پوستر جاودانه "دروغ ممنوع" موجی از حساسیت نسبت به دروغ را ایجاد کردند، امروز نیز از طریق تولید کلیپ ها و کاریکاتورها و پوسترها و سایر روشها باید با این پدیده شوم مقابله کنند. ما باید در مقابل هر تحلیل آمیخته به دروغ تحلیلی مبتنی بر درستی و حقیقت در اختیار مردم مان بگذاریم. اگر چه در این راه توش و توان مان به اندازه اقتدارگرایان نباشد." برنامه های هویت و چراغ و قتل های زنجیره ای را فراموش نکنیم موسوی تصریح کرد :"ما باید بدانیم رواج دروغ با پول ملت و دلارهای نفتی نمی تواند پایه های یک نظام را استحکام بخشد و درکنار این حرکت همه باید در مرور ادعاهای اقتدارگرایان در باره افراد و زندانیان و شخصیت ها سوظن داشته باشند.ما نباید برنامه های هویت و چراغ و قتل های زنجیره ای یادمان برود.مبدا این جریان سیاه همان حوادث و روش ها ست." توجه به فرهنگها ، قومیت ها و مناطق مرزی اولویت تام و تمام دارد موسوی در بخش دیگری از سخنان خود به حمله تروریستی اخیر در زاهدان اشاره کرد و گفت :"این جنایت را همه محکوم می کنند.هدف از این عملیات ضربه زدن به اتحاد ملی و مذهبی ما در سراسر کشور است تامل در اینگونه اقدامات و ریشه یابی آن نباید صرفا در زمینه های امنیتی خلاصه شود. ر یشه کن کردن تروریسم در گرو توسعه همراه با عدالت است .ریشه اینگونه اعمال با مشارکت مردمی که احساس عدالت بکنند و در امور مربوط به سرنوشت خود مشارکت داشتند ،ریشه کن خواهد شد.امروز توجه به مشکلات و مسائل فرهنگها و قومیت ها و مناطق مرزی اولویت تام و تمام دارد ." کشور را با دروغ و سرکوب و پرکردن زندانها نمی توان اداره کرد میرحسین با طرح این سوال که "آیا بهتر نیست که اندکی از شعارهای کر کننده خودمان در باره اصلاح امور جهانی کم کنیم و کنار یک بلوچ و یک سیستانی ،یک کرد و فارس و ترک و عرب صمیمانه بنشینیم و سر از مشکلات آنها در بیاوریم و با کمکشان فضای انسانی تر و عادلانه تری را ایجاد کنیم؟"گفت:" یک کشور ۷۰ میلیونی صاحب تمدن و بزرگ را ۷۰ میلیون مردم آن کشور می توانند اداره کنند و نه چند نفر!آن هم در فضای آمیخته با دروغ ،سرکوب و بستن دهانها و تعطیلی روزنامه ها و پرکردن زندانها." دروغ و ظلم رفتنی است موسوی در پایان گفت :ان شالله تحقق وعده های حضرت حق را خواهیم دید که آنچه به نفع مردم است سرانجام باقی خواهد ماند .باید بدانیم که دروغ و ظلم رفتنی است." گفتنی است ، در این دیدار جمعی از استادان انجمن اسلامی جامعه مدرسین با میرحسین موسوی در باره مسائل مختلف کشوربحث و گفت و گو کردند.

۱۳۸۹ تیر ۳۰, چهارشنبه

میرحسین موسوی:دروغ می گویند و یا حافظه شان دچار اختلال شده است

تحول سبز: میر حسین موسوی در دیدار با جمعی از استادان انجمن اسلامی مدرسین گسترش دروغ را یکی از علایم زوال در جامعه دانست و تاکید کرد:”دروغ سازمان یافته مشرعیت زداست و ما امروز با دروغ سازمان یافته روبرو هستیم و رسانه های مجازی سبز باید حداکثر تلاش خود را در زمینه بر ملا کردن ابعاد این پدیده شوم و رو به گسترش به کار گیرند.” به گزارش خبرنگار کلمه، میر حسین موسوی در ابتدای این دیدار ضمن تبریک اعیاد شعبانیه گفت :”عده ای اعتقاد مسلمانان و بویژه شیعه را در باره انتظار ظهور با خرافات زیاد آمیخته اند و مساله تا آنجا پیش رفته که امام زمان (عج ) را وسیله توجیه همه مسائل و مشکلات خود قرار داده اند.در حالی که دامان معصومین مورد اعتقاد ما از هرگونه ظلم و خرافات پاک است ،امام جمعه ای امام زمان (عج ) را حامی تصفیه های شورای نگهبان قرار داده است . البته ما منتظر هستیم که ببینیم ایشان چگونه از رضایت امام زمان از تصفیه و ستم هایی که به کاندیداها در طول نظارت استصوابی وارد شده ، اطمینان حاصل کرده اند.” حمله به علوم انسانی یادآور تجربه حکومت های توتالیتر وی سپس به حمله سازمان یافته ای که نسبت به علوم انسانی در دانشگاههای کشور اشاره کرد و گفت :”من با دیدن این حملات یاد تجربه بسیار تلخ و هشداردهنده حکومت شوروی سابق و دیگر حکومت های توتالیتراروپای شرقی می افتم .آنها از زمان استالین به بعد علوم اجتماعی را علومی بر آمده از جوامع سرمایه داری و بورژوازی می دانستند و به همین دلیل تدریس آن را جز در مواردی اندک ممنوع کرده بودند.تحریم و محدودیت این رشته ها چشم آنها را روی روند تغییرات سریع جهان و جامعه خودشان بست و انعطاف پذیری نظامشان را در مقابل تحولات اجتماعی کشورهای خود و چهان از بین برد و باید یکی از دلایل سقوط این نظام ها را نبود دانشمندان و نظریه پردازان خبره در علوم انسانی دانست.” میرحسین موسوی یادآور شد:”آنچه از سخنان شهیدان بهشتی و مطهری بر می آید اعتقاد به فضای باز علمی در این زمینه بود و حتی شهیدمطهری می گفت که مارکسیسم را باید استادان معتقد به مارکسیسم در دانشگاه تدریس کنند.” میرحسین موسوی با ابراز تاسف از رواج دروغ و دشنام و اتها